سازمان جهانی بهداشت در سال 2000 این مفهوم را به این صورت تعریف کرده است: کیفیت زندگی، درک افراد از موقعیت خود در زندگی از نظر فرهنگ، سیستم ارزشی که در آن زندگی میکنند، اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویتهایشان میباشد، پس کاملاً فردی بوده و توسط دیگران قابل مشاهده نیست و بر درک افراد از جنبههای مختلف زندگیشان استوار است.
بهرغم آنکه توافق کلی در تعریف کیفیت زندگی وجود ندارد، پژوهشگران بر سه ویژگی مهم آن شامل چند بعدی بودن، ذهنی بودن و پویا بودن اتفاقنظر دارند. کیفیت زندگی موضوعی چند بعدی است و دارای ابعاد جسمی، روانی، اجتماعی و روحی است. این ویژگی با تعریفی که امروزه از سلامتی داریم منطبق است. در ادبیات علوم اجتماعی ، توسعه اجتماعی نخست مترادف با تکامل اجتماعی بود . در این دوره بشر در حال حرکت بهسوی تمدن بود. ولی در دورههای اخیر توسعه اجتماعی از فرضیههای تکاملی خود جدا شده و روی مسائلی در ارتباط با تأمین نیازهای بشری و ارتقاء کیفیت زندگی متمرکز شده است )عباسی، 1391).
بنابراین میتوان استنباط کرد کیفیت زندگی درک منحصربهفرد هر شخص در مورد اینکه آیا زندگی او با وجود ارتباطی که با خانوادهاش، دوستانش و اجتماعش دارد یا برایش رضایتبخش و قابل قبول است یا نه! و همچنین ارضاء فیزیکی، روانی، اجتماعی و اقتصادی برایش موجود است یا نه !که البته این قضیه با توقع شخص از زندگیاش ارتباط دارد )پارک و پارک، 1980 ؛ ترجمۀ شجاعی و افضلی، 1376).
همچنین کیفیت زندگی یکی از شاخصهای اصلی جامعه است که در بر گیرندۀ مهمترین عواملی است که در شرایط زندگی در جامعه و رفاه شخصی افراد را تعیین میکنند. کیفیت زندگی یکی از اساسیترین مقولههای علوم اجتماعی است که در آن پارامترهای غیرمادی چون کیفیت کار، سطح سواد و فرهنگ، استاندارد پزشکی و بهداشت، کیفیت فراغت و تفریح، شرایط محیط زیست، جو سیاسی، احساس خوشبختی انفرادی و حتی آزادی و اتحاد ملی مورد بررسی قرار میگیرند. کیفیت زندگی به عنوان احساس فرد از بهزیستی تعریف شده است، احساسی که اساس اش در رضایت فرد از جنبههایی از زندگی است که برای وی اهمیت دارد)سیمت و همکاران، 2003).
در مراحل آغازین مطالعات تجربی مربوط به کیفیت زندگی ، مطالعات بهصورت تقلیل گرایانه و یک بعدی صورت میگرفت. به عنوان مثال، به سال 1981 در شمال غرب انگلستان تحقیقاتی به نام مطالعه کیفیت زندگی انجام شد که طی آن مفهوم کیفیت زندگی محدود به بیماریهای روانی مزمن در نظر گرفته شد. در مطالعاتی که بدین سبک در زمینه کیفیت زندگی صورت میگرفت ، آن را به عنوان نقطهای محوری جهت ارزشیابی بهداشت روانی تلقی میکردند .
در طی دو دهه گذشته مفهوم کیفیت زندگی از مفهوم روانشناختی صرف به یک مفهوم چند بعدی مبدل شده است. این برداشت چند بعدی از مفهوم کیفیت زندگی در سنجش و ارزیابی کارایی سیاستهای رفاه اجتماعی نقش عمدهای را ایفا میکند. آنچه که امروزه در حوزه رفاه اجتماعی و بهزیستی اهمیت دارد، اتخاذ دیدگاهی از کیفیت زندگی است که بتواند ابعاد اجتماعی، اقتصادی، روانی و زیستی را پوشش دهد. بهطوری که هدف اصلی آن ، بیشتر بررسی چند بعدی انسان میباشد (غفاری و امیدی، 1388).