سال هاست كه تاب آوري به عنوان يك استعاره تأثيرگذار از علوم طبيعي وارد روان شناسي شده است. اين مفهوم به شيوه هاي گوناگوني تعريف شده و داراي ادبيات پيچيده و وسيعي بخصوص در روانشناسي رشد بوده و در مددكاري اجتماعي و جامعه شناسي نيز رو به افزايش است. به دليل اينكه تاب آوري به روش هاي گوناگون و نيز در موارد متفاوت استفاده ميشود، منتقدان ان را حشو و زائد ميدانند (لوتار و همکاران 2000).
علي رغم اين انتقادات ، محققان از سال 1980 به بعد، به شكل سرسختانه اي به تاب آوري به عنوان يك مفهوم نظام مند توجه نشان ميدهند. و از آن به عنوان يك ايده كاربردي با ارزش عملگرايي بالا حمايت ميكنند (هارت، بلينكو و توماس ،2007). طرفداران عملكرد توانايي محور به جاي تمركز بر آسيب معتقدند كه حوزه روانشناسي مثبت براي متخصصان فرصتي فراهم خواهد كرد تا با داشتن ابزار هاي جديد، مراجعان خود را از چشم انداز وسيع تر و كامل تري بنگرند (والس ،2006). از جمله عواملي كه باعث سازگاري هر چه بيشتر آدمي با نيازها و تهديدهاي زندگي ميگردد تاب آوري است كه جايگاه ويژهاي در حوزه روانشناسي رشد، خانواده و بهداشت رواني دارد، به طوري كه هر روز بر شمار پژوهش هاي مرتبط با اين سازه افزوده ميشود (جاکلون،1997، به نقل از کيخاوني و همکاران، 1390).
عبارت خطرساز و تاب آوري در اين حوزه از مطالعات تا حدودي رايج است و معمولاً از عبارات مشابهي مانند تاب آوردن، تاب آوري روانشناختي، تاب آوري هيجاني، سخت رويي و تدبير، انعطاف پذيري و بهبود پذيري نيز نام برده ميشود. از تاب آوري به عنوان يك ايده خوب باارزش عمل گرايي بالا براي كمك و تقويت افراد در مواجهه با ناملايمات و حفظ كردن آنان در برابر خطراتي كه در طول زندگي شان به وجود ميآيد، ياد ميكنند (هارت، بلينكو و توماس،2007).
ورنر از جمله اولين دانشمنداني بود كه در دهه 1970 از اصطلاح تاب آوري استفاده كرد، او گروهي از بچه هاي منطقه كايوايي در هاوايي را مورد مطالعه قرار داد كه درفقر بسر ميبردند و يا با والدين بيمار رواني يا الكليك و يا اخراج شده از كار زندگي ميكردند از اين تعداد دوسوم در سنين بالاتر رفتارهاي ويرانگر از خود نشان دادند، اما يك سوم رفتارهاي مخربي نداشتند، گروه اخير را تاب آور ناميد. ميزان تاب آوري براي بسياري از كودكان يكسان نيست زيرا آهنگ رشدشان نيز متفاوت است. به اين معني كه ما نميتوانيم از آنان انتظار داشته باشيم از مدل و تكنيك هاي مشابهي براي شكل دهي تاب اوري خود استفاده كنند، بلكه ما ميتوانيم تاب اوري را به كودكان مشابه با شيوه اي كه به آنان آموزش ميدهيم چگونه فوتبال بازي كنند يا چگونه از ابزار موسيقي استفاده كنند، آموزش دهيم (وانگ و گوردون ،1994).