مشخصات این متغیر:
منابع: دارد
پژوهش های داخلی و خارجی: دارد
کاربرد این مطلب: منبعی برای فصل دوم پایان نامه، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی
تعداد صفحه: 47 صفحه
نوع فایل: word کد Mb170
برای دانلود مبانی نظری این متغیر به ادامه مطلب بروید...

شکل گیری هویت، زمینه را برای برخی چالش های اساسی در سال های جوانی مهیا می سازد. از جمله ایجاد صمیمیت یا ظرفیتی برای باز بودن دوطرفه و مشارکت در روابط با دیگران. یکی از نظریه پردازان اولیه و بزرگ در زمینه ی هویت، اریکسون می باشد. اریکسون (1982، به نقل از مونتگومری،2005)، این استدلال را مطرح کرده است که کسب صمیمیت و هویت بالیده روانی- اجتماعی فرایند های مرتبط باهم ولی مستقل می باشند. برزونسکی و کوک (2002)، مفهوم پیچیده ی بحران هویت که برگرفته از مفاهیم نظریه پردازانی چون اریکسون است را در مفهوم ساده تر دیدگاه شناختی، یعنی مهارت های مقابله ای با تاکید بر مهارت حل مساله تبیین کرده اند. بر اساس این الگو، برزونسکی به سه سبک هویت متمایز اشاره نموده است.

این سبک ها ناشی از استراتژی های حل مساله یا ساز و کارهای مقابله ای است. برزونسکی بر این باور است که افراد توانایی انتخاب یکی از این سه سبک را دارند: سبک اطلاعاتی ، سبک هنجاری ، و اجتنابی- سردرگمی . سبک هویت اطلاعاتی، ظاهرا سازگارانه ترین سبک برای اداره ی موقعیت های روزانه می باشد. افراد دارای سبک هویتی اطلاعاتی مجدانه در حال جستجو، پردازش و ارزیابی اطلاعات مربوط به خود هستند. این سبب به طور مستقیم با انعکاس خود، تمرکز بر مساله، سبک معرفت شناسی خود گرایانه، علاقه ی زیاد به شناخت چیزهای جدید در مورد خود، تصمیم گیری بر اساس نقشه، هشیاری و پذیرا بودن برای تجربه ارتباط دارد. افراد دارای سبک هویت هنجاری، به شکل کاملا خودکار، معیارها و انتظارات افراد مهم را درون سازی می کنند و خود را با آن تطبیق می دهند(هیگنز، نقل از برزونسکی،2008).

سبک هنجاری شامل یک دیدگاه بسته ی ذهنی، خودپنداره ی ثابت و سرکوب کننده ی اکتشاف است. هدف اولیه ی آن، دفاع و حفظ دیدگاه شخصی موجود انسان است. این افراد بسیار دفاعی هستند و علاوه بر این، تحمل پایین نسبت به ابهام و نیاز زیادی به ساختار دارند. سبک هویتی سردرگم- اجتنابی، با تعلل ورزی و تلاش جهت طفره رفتن از تعارضات هویتی و موقعیت های تصمیم گیری تا حدی که امکان داشته باشد، همراه است(برزونسکی،2004).

این نوع سبک هویتی با سطح پایین خودآگاهی، هشیاری و ماندگاری شناختی و با سطح بالای راهبرد های تصمیم گیری و شناختی ناکارآمد رابطه ی مستقیم دارد. سبک سردرگم- اجتنابی با انطباق یابی هیجان مدار(دوریز و همکاران،2004)، و راهبرد های تصمیم گیری ناسازگارانه مثل تعلل ورزی پیش از تصمیم گیری، عقلی سازی پس از تصمیم گیری و معذرت خواهی همراه است (نقل از برزونسکی،2008).

مفهوم شناسي هويت

واژة هویت یا Identity ریشه در زبان لاتین دارد و از Identitas که از Idem یعنی «مشابه و یکسان» ریشه می گیرد. این واژه در یک معنا به ویژگی یکتایی و فردیت، یعنی تفاوت های اساسی که یک شخص را از همة کسان دیگر به واسطة هویت «خودش» متمایز می کند، اشاره دارد و در معنای دیگر به ویژگی همسانی که در آن اشخاص می توانند به هم پیوسته باشند و یا از طریق گروه یا مقولات براساس صور مشترک برجسته ای، نظیر ویژگی هاي قومی و ... به دیگران بپیوندند، دلالت دارد (بایرون، ۱۹۹۷، به نقل از فکوهی، ۱۳۸۰).

دو معنای ظاهراً متضاد کلمه هویت تشابه و تمایز دو روی یک سکه اند و آنچه در این بین نقش اصلی را بازی می کند فعل «شناسایی» است که لازمة هویت است. انسانها همواره سعی داشته اند تا تمایزی بین خود و دیگری قایل شوند. به رغم قدمت این تمایزگذاری، از طرح مفهوم هویت در علوم اجتماعی به مثابه یک مفهوم علمی بیش از چند دهه نمی گذرد. عالمان اولیه علوم اجتماعی بر شناسایی جوامع غیر اصرار داشته اند و جوامع عقب مانده تر را در مقابل خود فرض می کرده تا از این طریق به جایگاه خود در جهان پی ببرد، نتیجه این تفکر در قرن ۱۹ پیدایش نظریات تکاملی بود که جوامع متمدن اروپایی نقطه پایان حرکت همة جوامع دیگر بودند. به هر حال تفکرات تاریخی و تکاملی این دسته در قرن بیستم، مورد انتقادات فراوان قرار گرفت و علوم اجتماعی از رویکردی کلان نگر و کل گرایانه به رویکردی جزئی نگر و خرد مخصوصاً در آمریکا تبدیل شد. ظهور نظریة کنش متقابل سطح تحلیل علوم اجتماعی را به سطح فرد تقلیل داد و راه ورود نظریه های روان شناسی اجتماعی هموار شد. روان شناسان اجتماعی بر این واقعیت تأکید می کردند که احساس هویت (فردی) به واسطة دیالکتیک میان فرد و جامعه شکل می گیرد. بدین معنی که بینش و بصیرت فرد از خودش ناشی از تصوراتی بود که از جامعه در ذهن خود می پروارند. مشکل ترین مساله جوانی در رشد شخصیت و تثبیت هویت این است که فرد نه تنها بخواهد که بزرگسال باشد و در همین جهت برنامه ریزی کند، بلکه باید قادر به تشخیص و پذیرش نیروهای متضاد در شخصیت خود نیز بشود و راه های موثرتر کنترل خویش را بشناسد (حدود 20 الی 25 سالگی).

چگونگی تثبیت هویت در جوانی به وقایع مهم در زندگی فرد در این دوره بستگی دارد. به عنوان مثال هویت شغلی و اجتماعی کسی که پس از تحصیلات دبیرستانی به یکی از رشته های معلمی وارد می شود، با کسی که به یکی از رشته های مهندسی وارد می شود. متفاوت خواهد بود این هویت های گوناگون بطور مسلم تاثیرات خود را بر چگونگی سایر جوانب هویت افراد نیز به جای خواهند گذاشت. اگر در سال های کودکی و نوجوانی خانواده بیشترین تاثیر را بر شکل گیری هویت بر عهده داشت، اینک در دوره جوانی، محیط زندگی اجتماعی و خود جوان نقش اساسی در تثبیت هویت ایفا می کند. به نظر می رسد که تحولات رشد دوره جوانی، بیش از آنکه نتیجه یک تکامل تعامل میان موجود زنده و محیط باشد، یک مجموعه تغییرات پی در پی متاثر از عوامل محیطی است. امروز کمتر کسی را می توان یافت که فکر کند رشد شخصیت همراه با کامل شدن رشد بدنی متوقف می شود. ویژگی های دوره جوانی فراغت از تحصیلات دبیرستانی، گذراندن دوره سربازی برای پسران، ورود به به بازار کار یا دانشگاه، ازدواج و تحولات دیگر اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی به تمامی از جمله ویژگی های رشد دوره جوانی است.

این ویژگی های رشدی سنین 20 تا 30 سالگی را می توان در 5 مقوله انسجام هویت، رشد اجتماعی و فرهنگی، استحکام اندیشه و جهان بینی، انتخاب شغل و همسر گزینی و تشکیل خانواده بررسی کرد. از آنجا که دوره جوانی زمان تصمیم گیری های اساسی است و این تصمیمات عموما تاثیر بسیار بزرگی بر تمام زندگی فرد می گذارد ، دوره جوانی را باید به عنوان یک دوره جداگانه و پراهمیت در زندگی به حساب آورد. این دوره برای والدین و خود فرد بسیار حائز اهمیت است. به دلیل اهمیت فراوان تصمیم گیری های دوره جوانی، مهمترین جنبه دستگاه روانی فرد در این دوره همان رشد فکری و سطح آگاهی اوست. بدون این رشد فکری، فرد قادر نخواهد بود تفاوت های اصلی افکار خود با دیگران را دریابد و اندیشه های خود را به صورتی واقع بینانه بررسی و نقد و ارزیابی کند. انسجام هویت و رشد فکری دوره نوجوانی و انعطاف پذیری افکار باعث می شود که شخص بتواند در کناری قرار بگیرد و به صورتی بی طرفانه به خود به عنوان یک شخص بنگرد. در این صورت او خواهد توانست خویشتن را به عنوان یکی از ابنا بشر، به عنوان فردی در میان افراد دیگر، به عنوان یک فرد اندیشمند و به عنوان فرد صمیمی در اجرای نقش های مختلفی که بر عهده می گیرد، در نظر داشته باشد.