ما در دنياي کنوني در شرايطي قرار داريم که مي بايستي در مورد آن از آگاهي نسبي برخوردار باشيم چون ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، رفاه و امنيت و آينده همه مردم و ملل به طرز تفکيک ناپذيري با مسائل جهاني شدن گره خورده است.
فرآيند جهاني شدن بويژه در قلمروآموزش و پرورش بطور اجتناب ناپذيري متاثر ازشرايطي است درممالک پيشرفته جهان براي توسعه واستقرار نظام آموزش نوين خود درجهت پاسخگويي به احتياجات و حوايج منطقه اي ، کلي و به گونه اي فراگير در سطح جامعه جهاني مهيا کرده اند بدون توجه به چنين واقعيتي درک چگونگي منشاء سرآغاز و سرانجام تکوين فرآيند جهاني شدن آموزش وپرورش ميسرنيست. پويندگان راه اصلاحات فرهنگي و پيشگامان و نهضت هاي تربيتي و علمي در جهان سخت براين باورند که هرگونه تحولات در قلمرو آموزش وپرورش ، بدون بهره گيري از ارجمند ترين و موجه ترين آراي تربيتي متقدمان و پويندگان راه اصلاحات که شالوده هاي نظري وفکري محکم واستواري را براي اصلاحات و تحولات فرهنگي وآموزش فراهم مي سازد امکان پذير نبوده است.
حال اگر سير تحولات آموزش وپرورش در کشورمان را ازقرون گذشته تاکنون مورد مداقه و بررسي قراردهيم به اين نتيجه مي رسيم که يک مضمون فکري منسجمي که بنيادهاي نظري و مولفه های آموزش جهانی واجتماعي را براي حرکت هاي اصلاح طلبانه آموزش وپرورش ترسيم کند تاکنون وجود نداشته است . ليکن حاصل اغلب اين تلاشها ، طي دوره نسبتاً طولاني بيشتر محدود به ترجمه ، تاليف ، انتشار صد ها کتاب درسي و مقالات علمي در زمينه معرفي وشناسايي آراي تربيتي علما و فلاسفه قديم و جديد مغرب زمين از سقراط ، افلاطون ،ارسطو گرفته تا روسو ، پستالوزي ، هربارت ، ماريا مونته سوري و... دورکيم و جان ديويي بوده است .
شواهد موجود بسياري از آثار بصورت کتاب و متون درسي در دانشگاهها ، مراکز آموزشي منتشر و بتدريج درشکل گيري و تدوين اهداف ، برنامه ها ، روشهاي تربيتي ميهن عزيزمان در نيم قرن اخير تاثير بسزايي برجاي گذاشته ، که جريان توليد افکار تربيتي مستقل با مطالبات و تحولات فرهنگي کشورمان همخواني داشته است .مجموعه تفکرات وآراي عقايد تربيتي دانشمندان قديم و جديد ساير ممالک جهان و بهره گيري بي چون وچرا ، در تنظيم و تدوين مباني نظري هرگونه تغيير را به رغم شايستگي توام با استقلال انديشه و عمل تربيتي نتوانسته ايم در روند جهاني آموزش وپرورش نقش موثري را ايفاء کنيم . به اعتقاد آموزشگران جهاني برنامه ريزي واصلاحات آموزشي که صرفاً به سليقه واراده مطلق سلسله مراتب و فرهنگ جامعه ، سطح توسعه پيشرفت خاص منطقه و بطور کلي موردنياز کشور کاملاً مرتبط نباشد نمي تواند راه و روش جديدي را در بازانديشي نظام هاي آموزشي ارائه نمايد (کومبز، 1970)
دارا بودن اطلاعات و آگاهی و تحول و نوآوری از عوامل اصلی پیشرفت تلقی می شود وشکی نیست که بین تحقق این پیشرفت ها و کارکرد نظام های آموزشی نسبت منطقی وجود دارد . دراین زمینه از مدارس و دانشگاهها نیز انتظاراتی هست ، نظام های آموزشی باید بتوانند انسانهایی تربیت کند که در دنیا مولد و درحال تغییر بدرستی ، دنیایی با اختلاف طبقاتی ، فرهنگی ، اجتماعی را شناسایی و ضرورت پاسخگویی درنظام های آموزشی را داشته باشد و بتواند با دنیای نوین با استفاده از آموزش و شکستن انزوای آن ، روزآمد شدن و روش های آموزشی و تغییر محتوای آموزشی متناسب با نیازهای واقعی زندگی نگریسته شود .
این آموزش به رموز مدرن مجهز و بدنبال دستیابی به جامعه مدرن و تحولی سازنده پیدا می کند که خودبخشی از جنبش واحد جهانی به حساب می آید .(اوهون ، 1996).