رشد انسان با گذر از دوران کودکی به پایان نمیرسد بلکه فرآیندی است مداوم، با گسترهای از تولد تا بزرگسالی ودر نهایت پیری، بعد از دوره کودکی، دورهای آغاز میشود که نوجوانی نام دارد. در واقع این دوره، دورة گذر از کودکی به بزرگسالی است.
این دوره مرز سنی کاملاً مشخصی ندارد اما از 12 سالگی آغاز میشود و تا آخرین سالهای دهة زندگی یعنی تا رسیدن به رشد جسمانی کامل، ادامه مییابد. در این دوره نوجوان به بلوغ جنسی و جسمی میرسد و هویت فردی خود را از هویت خانوادگی جدا میکند (اتکینسون و همکاران ؛ به نقل از براهنی و همکاران، 1382).
یک وظیفه مهم نوجوانی، شکلگیری هویت است. هویت یک مجموعة به هم پیوسته است از ارزشهای شخصی مرتبط با اهداف شغلی، ارتباطات و ارزشهای مذهبی و سیالی میباشد (اریکسون ، 1968). هویت در روانشناسی یکی از مشخصات شخصیت فرد به شمار میرود چنانکه در اغلب تعاریف هویت، این مسأله نهفته است که ما چه تعریفی از خود داریم (حاجیانی، 1387).
دسترسی به یک هویت با ثبات نه تنها یک حس یکپارچه از خود فراهم میکند بلکه امکان پیشرفت و سازشهای آینده را در سراسر زندگی ایجاد میکند (فابر و همکاران ، 2003). یکی از مسائل مهم تحول انسان روند شکلگیری هویت است. این فرآیند از بدو تولد آغاز میگردد و در دورة نوجوانی به اوج میرسد، در واقع یکی از تکالیف عمده نوجوانی در جامعه تشکیل هویت است (رزمی، 1383).
گلاسر (1982؛ به نقل از رزمی، 1383) اعتقاد دارد که هویت عبارت است از نیاز به احساس جدا و متمایز بودن از دیگران است، به نظر وی این نیاز نه تنها نیاز روانی و اساسی انسان است که همة مردم و در همة فرهنگها از بدو تولد تا مرگ دارا میباشند (گلاسر، 1982؛ به نقل از رزمی، 1383).
سلیگمن (1991) معتقد است که به طور کلی شکلگیری هویت موفق در نوجوانان محصول چهار عامل رشد شناختی، ارتباط با والدین، تجارب خارج از خانواده و زمینههای گسترده اجتماعی دیگر است که از میان این عوامل نقش خانواده و ارتباطات عاطفی درون آن در شکلگیری هویت مورد تأکید قرار گرفته است به گونهای که تعداد زیادی از پژوهشگران معتقدند که ارتباط کودک با والدین شکلگیری هویت او را تحت تأثیر قرار میدهد .
بدون شک نوع ارتباط عاطفی با والدین یا نوع سبک دلبستگی یکی از عوامل بسیار تأثیرگذار است، در چگونگی شکلگیری هویت نوجوانان، هر کودکی که به دنیا میآید اولین کسی را که در بدو تولد مشاهده و لمس میکند مادر است در واقع کودک در حالی، دنیای بسته و امن جنبشی را وداع میگوید که امنیت از دست رفته را با آغوش پر مهر مادر میدان میکند و این پایگاه سرشار از عاطفه پایهگذار اولین روانبندهای عاطفی و طرحوارههای ارتباطی در نوزاد است که بیشک متضمن امنیت روانی ـ عاطفی کودک در چند سال اول زندگی است و چه بسا اثرات طولانی مدت عواطف مادری، گستره زندگی فرد را در بر میگیرد (بالبی ، 1969).
نحوة شکلگیری و پرداخته شدن سبکهای دلبستگی ارتباط وتأثیر بسیار زیادی در چگونگی بروزکفایت اجتماعی دارد چرا که کفایت اجتماعی به معنی آن است که افراد یا گروهها رفتار خود را تعدیل و با فرهنگ و هنجارهای اجتماعی انطباق نمایند (اسماعیلی،1380).