اتفاقهای اوایل دوره زندگی و افسردگی: تحقیقات کلاسیک در مورد افسردگی نشان دادند که زنان افسرده غالبا دارای سابقه والدین دچار مشکل و ناراضی از زندگی، جدای از مادر و سوء استفاده جنسی در دوران کودکی بوده اند.

تحقیقات اخير در مورد کودکان ایرلندی و استرالیایی نشان می دهد که تجربه زورگویی کردن به کودکان در دوره کودکی و نداشتن پدر یک منبع ریسک برای بروز علائم افسردگی می باشد. به علاوه در افراد افسرده میزان بیشتری از تجربیات بد کودکی از انواع مختلف تجربه شده است. اما این مساله که آیا در زمان انجام تحقیق هم افسردگی خود را بروز داده بود یا نه (زمانی که خیلی از دوران کودکی فرد و تجربه های تلخش گذشته بود) بیشتر به رویدادهی بدی مربوط می شد که اخيرا اتفاق افتاده بودند تا رویدادهای دوران کودکی دریافت میزان کم حمایتهای اجماعی به بروز علائم افسردگی منجر شد و رویداده و اتفاقات بد بین فردی باعث ایجاد افسردگی شدند.

مسائل ماکرو سیستم و افسردگی من در این جا بر محور بحث رشد برافنبوبر تاکید دارم. اما مسائل میکروسیستم و حتی ماکروسیستم خیلی فراتر از ابعاد فردی ممکن است باعث ایجاد ریسک بروز افسردگی شوند. تحقیقات در مورد واکنش کودکان و نوزادان به شرایط استرس زا مثل جدای والدین و یا عدم پاسخگویی و واکنش انها در برابر کودک نشان میدهند که کودکان از هر طبقه اجتماعی و اقتصادی که باشند در صورتی که دارای والدینی باشند که در شرایط خاص و بصورت مشروط به استرس واکنش نشان میدهنده انگاه اه خواهند توانست در برابر موقعیت های استرس زا واکنش های عالی داشته باشند.

اما اگر اینگونه نباشد آنگاه به دلیل وجود استرس های اجتماعی و اقتصادی و با مسائل پاتولوژی مثل افسردگی با استفاده از دارو بصورت مزمن، ممکن است واکنش کودکان خیلی خوب نباشد. برای مثال مساله فقر ممکن است افراد را در معرض یک سری رویدادهایی قرار دهد که تأثیرات بسیار طولانی مدت بر روی رشد و کنترل مناسب احساسات آنها خواهد داشت. در واقع در جوامعی که از نظر اقتصادی در رفاه هستند، علائم کمتری از افسردگی و استرس مشاهده میشود.

نمونه موضوع پیشنهادی :

اثربخشی گروه درمانی شناختی-رفتاری و روان نمایش گری بر نگرش های ناکارآمد و خلق نوجوانان زندانی با نشانه های افسردگی


دانلود پروپوزال کامل این موضوع