شخصیت کودکان بحث جالبی است که تاکنون به طور مناسب در دانشگاه های ما درباره آن پژوهش نشده است.

کودکان خصوصیات مشترکی را دارا هستند که متفاوت از ویژگی های افراد بزرگسال است. قدمت نظریه ها به قرون وسطی در اروپا و یا حتی بیشتر باز می گردد که انواع ویژگی های مختلف را به تفاوت های فیزیولوژیکی نسبت می دهند (به عنوان مثال چهار نوع طبع از بارو ۱۹۸۶، ص ۶۴ – ۶۵). تا به امروز، عقل سليم و تئوری های رسمی روانشناختی در مورد ساختار بدن و شخصیت یا کارکرد مغز و شخصیت وجود داشته است. به عنوان مثال، شکسپیر از زبان ژولیوس سزار می گوید بگذار مردانی دور من باشند که چاق هستند زیرا از آن می ترسم که آدم های لاغر و گرسنه کاسيوس خطرناکند. پژوهشگرانی مانند شلدون ساختار بدن و خصوصیات شخصیتی را از طریق تئوری تقاوتهای نامحسوس در رشد اولیه جنین مرتبط دانسته اند. مثال دیگر مدل بدرون گرایی و برون گرایی بر اساس عملکرد مغز (در بزرگسالان) پیشنهاد شده توسط هانس آیزنک (آیزنک، ۱۹۶۷) است.

ایده های رسمی و غیر رسمی در مورد شخصیت و فیزیولوژی درمورد تشخیص شخصیت و تشخیص تفاوتهای فیزیولوژیکی دارای مشکل می باشند و هیچ کدام این ایده جا سرراست نیستند و مشکلات فراوانی حول محور روابط علت و معلولی خود دارند. شاید کاسیوس خطرناک باشد زیرا او رفتاری همراه با سوء ظن دارد و نیز به دلیل این که لاغر است مظنون به نظر می رسد، بیش از حد فکر می کند و به نظر می رسد توطئه چین هم باشد.

مشکلاتی در راه معمول وجود دارد ؛ چگونه تفاوت ظریف در ساختار بدن یا عملکرد مغز و یا فیزیولوژی به تفاوت در شخصیت منتج می شود؟ آیا تفاوت در شخصیت می تواند بر ساختار بدنی با کارکرد مغز و فیزیولوژی اثر بگذارد؟ و بالاخره، مشکل این است که اکثر شواهد دارای همبستگی می باشند و وجود حتی یک ارتباط قابل توجه تر از معمول در این زمینه رابطه سببی را اثبات نمی کند، هر آنچه هست همین مدل مدعاست. به خاطر تمام این دلایل به مدت طولانی تئوری های مبتنی بر زیست شناختی رشد شخصیت مورد پذیرش عمومی پژوهشهای روانشناسان قرار نمی گرفت، حتی اگر نسخه های عقلانی از ارتباط آشکار فیزیکی ویژگی های شخصیتی در زمینه های شخصیت برای استفاده یافت می شد - به عنوان مثال نقاشی کاریکاتوریستها از سیاستمداران از این نوع از فرضیات ریشه می گیرد.

اما درک ما از تنظیم مکانیسم های فیزیولوژیکی، به خصوص در سیستم عصبی به حدی گسترش یافته است که نظریه و پژوهش فعلی می تواند استفاده های مختلف و جزئی تر از مدل های فیزیولوژیکی و شواهد بهتری را در بر داشته باشد تا درک درستی از مسیرهای سیبی از فیزیولوژی به شخصیت بیابیم. برخی از تصویر در حال ظهور هستند که قابل گسترشند و پیامدهای گسترده برای روش درک ما از کودکان و پرورش کودکان به همراه دارند. مسئله اصلی که من فکر می کنم این است که مردم در اوایل زندگی چگونه یاد می گیرند با استرس کنار بیایند.

در صورت تمایل به انتخاب موضوع و نوشتن پروپوزال پایان نامه روانشناسی درباره شخصیت کودکان می توانید با ما در ارتباط باشید.