در پرداختن به مفهوم دلبستگی، دو بخش اصلی و اساسی وجود دارد: بخش «هنجاری » که به ویژگیهای طبیعی سیستم رفتاری دلبستگی و رشد آن در افراد میپردازد؛ و دیگری «تفاوتهای فردی » در کارکرد سیستم دلبستگی است. بالبی (1973) مفهوم سیستم رفتاری در دلبستگی را از کردارشناسی گرفت؛ یک برنامه عصبی جهانشمول و زیستی مخصوص که رفتار را به گونهای تنظیم میکند که شانس فرد برای حیات و تولیدمثل افزایش یابد.
در بررسی بخش هنجاری این سیستم رفتاری شش جزء وجود دارد. الف)کارکرد زیستی خاص ب) فعالسازی سیستم دلبستگی ج) راهبرد دلبستگی اولیه د) اهداف سیستم دلبستگی ه) زیرلایههای شناختی سیستم دلبستگی و در نهایت و) اثر متقابل سیستم رفتاری دلبستگی و سیستمهای رفتاری دیگر. الف) کارکرد زیستی سیستم دلبستگی: به نظر می رسد کارکرد زیستی سیستم دلبستگی از فرد (مخصوصاً در نوزادی و اوایل کودکی) در مقابل خطرات به وسیلهی جستجوی دیگران حمایت کننده (نگارههای دلبستگی) مراقبت میکند. بر اساس استدلال تکاملی بالبی، نوزادانی که می توانند در کنار مراقبین حمایت کننده بمانند شانس حیات و تولید مثل بالاتری دارند، بنابراین ژنها رفتار جستجوی مجاورت را رشد و پرورش میدهند. اکنون معلوم است که فعالیت ژنها از طریق واسطههای هورمونهای درونریز عصبی و سیستمهای فیزیولوژیکی مانند واسطههای شیمیایی انتقال دهندهی پیام عصبی همچون اکسیتوسین و وازوپرسین ، هورمونهای عصبی چون آدرنالین و کورتیزول ، و ساختارهایی چون آمیگدالا و ... که مسئول پاسخگویی به تهدیدها و استرسها هستند (کارتر و همکاران، 2005) انجام میشود.
خیلی جالب است که نتایج تحقیقات نشان دادهاند اکسیتوسین که نقش مهمی در دلبستگی والد-فرزند و روابط دلبستگی و جنسی در بزرگسالی دارد (کارتر و همکاران، 2005)، در کودکانی که والدینشان را از دست دادهاند یا مورد تهدید واقع شدهاند و یا حمایت کمی دریافت میکنند، کاهش مییابد. سطح کورتیزول در کودکان و بزرگسالانی که از نگارههای دلبستگیشان جدا شدهاند؛ در هنگامی که از آنها خواسته میشود در مورد این مسئله فکر کنند افزایش مییابد (گیلات، شیور، مندوزا ، مانینگر و فرر ، 2006؛ گانار ، 2005). بنابراین بالبی به مجاورت و تماس با نگارههای دلبستگی حامی، مورد اعتماد و عاطفی به عنوان یک پدیده انسانی طبیعی و دست اول نگاه میکند و اعتقاد دارد که از دست دادن این مجاورت باعث یک سری عدم کاراییهای روانشناختی و فیزیولوژیکی در انسان میگردد (بالبی، 1969).
بالبی (1988) اعتقاد دارد که سیستم رفتاری دلبستگی نه تنها در کودکی بلکه در بزرگسالی نیز فعال است. او مخالف این عقیده است که وابستگی به دیگران و سوگواری برای دیگران در هر سنی آسیبزا و ناپخته است. به عقیدهی وی حتی بزرگسالان بالغ نیز در هنگام خطر، درد، تنهایی و ... از جستجوی مراقبت و همچنین مراقبت از دیگران احساس آرامش میکنند. او حتی ابراز میدارد که استقلال کامل و بالغ فرد از تعامل مثبت با نگارههای دلبستگی بهدست میآید. به بیان دیگر توانایی آرام کردن خود در بزرگسالی به میزان زیادی به آرامشی که فرد از نگارههای دلبستگی در کودکی دریافت کرده است، وابسته میباشد (میکالینسر و شیور، 2004).