کمال گرایی که از اوایل قرن بیستم مفهوم مورد علاقه روان شناسان بوده عبارت است از: «گرایش افراطی به بی عیب و نقص بودن، کوچک ترین اشتباه خود را گناه نابخشودنی دانستن و مضطربانه در انتظار پیامدهای شکست نشستن»(سامی، 1392).
کمال گرایی به وسیله برنز در سال 1980 به این صورت تعریف شده است: کمال گرایان کسانی هستند که استانداردهای بالا و غیر قابل دسترس را برای خود وضع می کنند، این گونه افراد تحت فشار زیاد قرار دارند و به طور دائم به سمت اهداف غیر ممکن به پیش می روند و ارزش خود را براساس کارایی، کمال و پیشرفت اندازه گیری می کنند (به نقل از تقدس، 1390).
هویت و فلت (1991) معتقدند که «کمال گرایی یعنی گرایش فرد به داشتن مجموعه ای از معیارهای بالا و افراطی و تمرکز به شکست ها و نقش عملکرد». شافران ، کوپر و فیربرن (2002) کمال گرایی بالینی را این گونه تعریف کرده اند: «وابستگی مفرطی خود ارزیابی به تعقیب معیارهای آمرانه شخصی و خود تحمیل شده، حداقل در یک حوزه برجسته برخلاف پیام های منفی آن».
مبانی نظری و تاریخی کمال گرایی می توان گفت که کما گرایی قدمتی به طول یک قرن دارد. و اولین کسانی که به کمال گرایی به عنوان یک موضوع مهم رفتار انسان توجه داشتند فیلسوفان و حکیمان بودند یکی از آنها ژانت (1898) بود که در مورد ایده ها و عقاید تثبیت شده داشتند ویژگی اصلی آنها سخت گیری و دقت بیش از حد بود، از دیگر فیلسوفان قدیمی ایبکتوس (1897) و دوبیز (1907) بودند که بر نگرش افراد که گاهی این عقاید و نگرش های سخت گیرانه می باشد و منجر به کمال گرایی انسان می شود توجه داشتند (به نقل از اگان، 2005).
الف) زیگموند فروید
فروید بنیانگذار مکتب روان کاوی معتقد است که کمال گرایی و وسواس فکری و عملی ناشی از تثبیت در مرحله مقعدی زندگی کودک حدودا از 18 ماهگی شروع می شود و برای کودک، مقعد، نگهداری و دفع ادرار و مدفوع منبع لذت است همچنین شروع تجربه، جدایی و استقلال در این دوره همه شرایطی را ایجاد می کند که بین کودک و والدین تعارض و درگیری برای آموزش و توالت از یک سو و استقلال و وابستگی از سوی دیگر کودک را با مادر ی عصبانی روبه رو می کند. نتیجتا کودک حالتی از عشق و تنفر پیدا کرده و این قضیه زمینه شک و تردید بود. و کمال گرایی برای کودک فراهم می کند. از نگاه دیگر فروید کمال گرایی را نتیجه فراخود سخت گیر و تنبیه کننده که نیازمند رفتار و منش اخلاقی برتر در تمامی زمینه های زندگی است می دانست(به نقل از اگان، 2005).
به عبارت دیگر، به عقیده فروید(1959-1926)، زمانی که فرامن سخگیر، فرد را برای پیشرفت و رفتار عالی تحت فشار قرار می دهد، میل به کمال گرایی در فرد ظاهر می شود(به نقل از هیل و همکاران، 1997). فراخود که مرحله سوم شخصیت در نظریه ساختار شخصیتی فروید می باشد و از 5-4 سالگی در کودکان شکل می گیرد. بیان درونی ارزش ها اخلاقی والدین و اجتماع کودک است. کوشش فراخود بیش تر برای رسیدن به آرمان ها و کمال است تا واقعیت (به نقل از اگان، 2005).
ب) آلفرد آدلر
آدلر در سال های (1927-1926) به اهمیت کمال گرایی در روان رنجورهایی پی برد. او در اخر نوشته های خود تلاش برای کمال طلبی را یکی از پاسخ های اساسی انسان به احساس حقارت و خود کم بینی می دانست. به عقیده آدلر چهار روش برای مقابله با حقارت و ضعف وجود دارد:
1. بعضی ها ضعف های خود را بطور واقع بینانه می پذیرند و به اندازه توانایی های خود تلاش می کنند تا آن ضعف را برطرف کنند.
2. عده ای تسلیم ضعف های خود می شوند و آن را بزرگتر از واقعیت می پندارند.
3. برخی دیگر با ضعف های خود را از طریق انتقام از دیگران و شرایط برخورد می کنند.
4. عده ای دیگر ضعف های خود را انکار می کنند و به صورت افراطی بیش از توانایی و ظرفیت خود سعی در جبران آن می نمایند و اهداف عالی و شاید دست نیافتنی برای خود تعیین می کند (به نقل از اگان، 2005).
به نظر آدلر فقط هدف نهایی، برتری یا کمال می تواند شخصیت و رفتار خود را تبیین کند، ولی تلاش برای دستیابی به ان در شکل روان رنجور می تواند گرایش به قدرت و کنترل دیگران خود نمایی کند ولی در شکل بهنجار می تواند به صورت نیرو محرکه ای جهت ارتقا به سوی اتحاد و کمال باشد ( شولتز و شولتز، 2005؛ ترجمه سید محمدی، 1386).
ج) هری استاک سالیوان
سالیوان یکی از روان کاوان و روان تحلیل گران فروید معتقد بود که کمال گرایی به واسطه عدم اعتماد و ایمنی در خانواده است. که در ان عشق و صمیمیت در روابط بین فردی خانواده کمترین جایگاه را دارد. او معتقد است خانواده ای که در آن سردرگمی و هرج و مرج در روابط وجود دارد کودک ممکن است در زندگی شخصی و اجتماعی خود حساسیت زیاد نشان داده و برای و برای مقابله با هرج و مرج و سردرگمی در زندگی و دنیای اطراف خود به شک و تردید و نظم و انضباط بیش از حد روی آورد و کمال گرایی را پیشه کند (به نقل از اگان، 2005).