بخشی از این بسته به عنوان نمونه:
رفتار درمانی دیالکتیک یکی از درمان های شناختی، رفتار درمانی دیالکتیک (DBT)است که در سال 1993 توسط مارشال لینهان به وجود آمد و به شیوه شناختی رفتاری عمل می کند. این درمان در ابتدا برای درمان اختلال شخصیت مرزی استفاده شد که اثر بخشی آن برای درمان این اختلال از سوی انجمن روانپزشکی امریکا هم مورد تایید قرار گرفته است(واگنر و همکاران، 2007).
در این درمان مجموعه ای از اصول بیان می شود که به شکلی موثر به دست اندرکاران حوزه های بالینی در پاسخ به رفتارهای چالش انگیز کمک می کند. DBT ، با 5 دسته راهبرد وسیع، که تمامی آنها شامل دست کم یک جفت خرده راهبرد دیالکتیکی است، شامل می شود (علیلو و شریفی، 1390): 1. راهبردهای اعتبار بخشی راهبردهای اعتبار بخشی و مساله گشایی در کنار راهبردهای دیالکتیکی، هسته مرکزی DBT و قلب درمان را تشکیل می دهند. راهبردهای اعتبار بخشی، واضح ترین راهبردهای پذیرش به حساب می آیند.اعتبار بخشی شامل سه گام می شود:
1)مشاهده و توصیف
واکنش های هیجانی و شناختی، و همچنین الگوهای رفتاری بیمار؛ 2) تاکید بر موقعیت یا وضعیت دردناک بیمار؛3) پذیرش و ارتباط برقرار کردن همیشگی با بیمار، بدون توجه به اینکه عقلانیت در رفتارهای او وجود دارد یا خیر (علیلو و شریفی، 1390).
2. راهبردهای مسئله گشایی
راهبردهای مساله گشایی که راهبردهای تغییر هم نامیده می شوند، راهبردهای اصلی تغییر در DBT به حساب می آیند و هدف آنها کمک به پرورش سبک حل مساله فعال و کارآمد است.در DBT فرایند مساله گشایی از دو مرحله تشکیل می شود: گام اول آن بر درک و پذیرش مشکل و گام دوم بر ایجاد و اجرای راه حل های جایگزین تمرکز می کند (علیلو و شریفی، 1390).
3. راهبردهای دیالکتیکی
راهبردهای دیالکتیکی، در کل درمان نفوذ دارند. سه نوع راهبرد دیالکتیکی وجود دارد. اولی با این مساله کار می کند که درمانگر چگونه تعاملات را در درون رابطه درمانی ساختار می دهد. دومی در بر گیرنده آن است که درمانگر رفتارهای ماهرانه را چگونه تعریف می کند. و سومی تشگیل شده از راهبردهای ویژه ی معین که طی اجرای درمان مورد استفاده قار می گیرند (میلر و همکاران، 2007).
4. راهبردهای سبک شناختی
اگر چه در DBT از تکنیک های شناختی استفاده می گردد، اما این روش ها نقش زیادی در کل جلسات DBTایفا نمی کنند بلکه، مولفه های رفتاری DBT برجسته تر است و از راهبردهای روشن سازی کنترل وابستگی ها، به بیشترین شکل ممکن استفاده می شود (علیلو و شریفی، 1390).
اگر چه درمانگر DBT بسیاری از روش های سنتی باز سازی شناختی را به کار می گیرد و در این راستا هم به فرایندهای شناختی و هم به محتوای شناختی توجه می کند، اما اصول مرکزی درمان (یعنی، برقراری تعادل میان پذیرش و تغییر) باعث می شود تا درمانگر برای تغییر تفکر درمانجو، از دامنه ی مختلفی از مداخلات استفاده کند. شناسایی مفروضه ها و افکار خودآیند، جستجو شواهد، چالش با باورهای مرکزی و تولید تفسیرهای جایگزین، از جمله راهبردهای سنتی بازسازی شناختی هستند که در DBT به کار گرفته می شود (علیلو و شریفی، 1390).
5. راهبردهای مدیریت بیمار
وقتی در محیط پیرامون درمانجو مشکلاتی وجود دارد که با کارکرد یا پیشرفت تداخل می کند، درمانگر از راهبردهای مدیریت مورد استفاده می کند. این راهبردهای به سه گروه تقسیم شده اند: مشاوره با بیمار؛ مداخله ی محیطی و جلسات تیم مشاوره (علیلو و شریفی، 1390).
شماره 6