مشخصات این متغیر:
منابع: دارد
پژوهش های داخلی و خارجی: دارد
کاربرد این مطلب: منبعی برای فصل دوم پایان نامه، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی
تعداد صفحه: 43 صفحه
نوع فایل: word کد Mb403
برای دانلود مبانی نظری این متغیر به ادامه مطلب بروید...

مفهوم دلبستگی به گونه های متفاوتی تعریف شده است اما چیزی که در همه این تعاریف مشترک می باشد این است که دلبستگی عنصر اساسی تحول طبیعی انسان به شمار می رود (مالک پور، 2007). به عبارت دیگر دلبستگی به توانایی غریزی نوزاد انسان برای ایجاد ارتباط قوی و عاطفی معنادار با اطرافیان و مراقبانش اشاره دارد (کتراپال ، 2009). بالبی در تاکید بر اهمیت ارتباط مادر و کودک معتقد است آن چه که برای سلامتی روانی کودک ضروری است، تجربه یک ارتباط گرم، صمیمی و مداوم با مادر یا جانشین دائم اوست. او معتقد است که بسیاری از اشکال روان آزردگی ها و اختلال های شخصیت حاصل محرومیت کودک از مراقبت مادرانه و یا عدم ثبات رابطه کودک با چهره ی دلبستگی است (بالبی، 1973).

به گفته ی بالبى ( 1969 ) دلبستگى نشأت گرفته از پيوندهاى اوليه كودك و مراقب اوست كه تأثير فوق العاده اى درطول زندگى دارد و اگر اين پيوندها به درستى شكل گرفته باشند، الگوى ارتباطى و رويايى با مشكلات سازنده اى را باعث مى شوند. روابط دلبستگی نقش بسیار مهمی در احساس امنیت افراد دارند (بالبی، 2006). بالبی اظهار داشت که پیوند والد–کودک، بافت غیر قابل جایگزینی را برای رشد هیجانی فراهم می نماید. به نظر وی اکثر مشکلات دوران کودکی و بزرگسالی منتج از تجربیات واقعی دوران کودکی است (بالبی، 2006). تعریف دلبستگی دلبستگی عبارت است از پیوند های عمیقی که با افراد خاصی در زندگی خود برقرار می کنیم، طوری که باعث می شود وقتی با آن ها تعامل می کنیم احساس شعف و نشاط کرده و به هنگام استرس از این که آن ها را در کنار خود داریم احساس آرامش کنیم. نوباوگان در پایان سال اول زندگی به افراد آشنایی که نیازهای جسمانی و تحریکی آن ها را فراهم کرده اند دلبسته می شوند ( برک ، 2001، ترجمه یحیی سید محمدی، 1383).

نظریه دلبستگی ریشه در نظریه کردارشناسی دارد. از پیشروان کردارشناسی لورنس و تینبرگر مشهورترند. بر اساس اصول موضوعه ی کردارشناسی، هر رفتاری که در موجود زنده وجود دارد دارای ارزش بقایی است. به منظور مطالعه ی جاندار، باید او را در زندگی طبیعی مطالعه کرد. نقش پذیری مهم ترین الگوی رفتاری است که در موجودات زنده ی دیگر وجود دارد و مشابه دلبستگی در انسان است (بالبی، 1960).

نظریه دلبستگی در ابتدا توسط جان بالبی (1979، 1988) روانکاو انگلیسی ابداع شد. وی متأثر از آموزه های کردارشناسی و روانکاوی سنتی، دلبستگی را به عنوان مهم ترین رفتار قابل مطالعه در کودکان عنوان کرد. بالبی مشاهده کرد که کودکان به منظور جدا نشدن از والدین یا برقراری مجدد نزدیکی با آن ها، رفتارهای گوناگونی از خود نشان می دهند (برای مثال گریه کردن، چسبیدن و بی قراری کردن). در آن زمان متخصصین روانکاوی بر این اعتقاد بودند که اینگونه رفتارها تظاهرات مکانیزم های دفاعی نابالغی هستند که برای سرکوبی درد هیجانی به کار گرفته می شوند (بالبی، 1958).

بالبی (1980) متوجه شد این رفتارها در گونه های مختلف پستانداران نیز دیده می شود. بنابراین به طرح این فرضیه پرداخت که این رفتارها احتمالاً از لحاظ تکاملی نقش به سزایی را ایفا می کنند. بالبی معتقد بود که انسان ها همانند بسیاری از موجودات زنده یک سیستم بیولوژیکی دلبستگی دارد که به محض رویارویی با خطرات داخلی و خارجی فعال می شود.

اگر در این زمان منابع فرد برای حذف خطر کافی نباشد پدیده ای به نام رفتارهای دلبستگی ظاهر می شود. کودکان بر مبنای کیفیت تجربه ای که از دلبستگی اولیه دارند، از دنیا، اشخاص و خود الگوهایی می سازند که بالبی این الگوها را الگوی کارکرد درونی می نامد. این الگوی کارکرد درونی، رفتار کودک را هدایت خواهد کرد. کودک بر پایه این الگوها رفتار دیگران را پیش بینی کرده و اسنادهای انگیزشی می سازد. این الگوها تغییر ناپذیرند و تجارب بعدی در پرتو تجارب قبلی تفسیر می شود (بالبی، 1979).