مشخصات این متغیر:
منابع: دارد
پژوهش های داخلی و خارجی: دارد
کاربرد این مطلب: منبعی برای فصل دوم پایان نامه، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی
تعداد صفحه: 27 صفحه
نوع فایل: word کد Mb315
برای دانلود مبانی نظری این متغیر به ادامه مطلب بروید...

شادمانی، ذهن متفکرین را برای هزاران سال به خود مشغول داشته است. هرچند که فقط در سال های اخیر است که به شیوه نظام دار مورد مطالعه و اندازه گیری قرار گرفته است. اغلب مردم آنچه را که در رابطه با زندگی شان اتفاق می افتد خوب یا بد ارزیابی می کنند و طبیعتاً آنها قادر به قضاوت در مورد زندگی خود هستند. آن ها تقریباً همیشه هیجانات و خلقیاتی را تجربه می کنند که یا مؤلفه ای خوشایند دارد که منجر به یک واکنش مثبت می شود و یا مؤلفه ای ناخوشایند دارد که واکنش منفی را می طلبد. بنابراین همواره سطحی از شادمانی ذهنی بر زندگی مردم حاکم است، حتی اگر به طور هشیارانه به آن نپردازند. از سال 1973 که مجله چکیده های روانشناختی بین المللی شروع به فهرست کردن واژه "Happiness" به عنوان یک نمایه نمود این واژه عملاً وارد فرهنگ روانشناسی شد.

در سال 1974 این واژه وارد سایر نمایه های روانشناسی از جمله مجله پژوهش نمایگرهای اجتماعی شد. از آن زمان تا به امروز تعداد زیادی از تحقیقات به موضوعات روانشناسی مثبت از جمله شادی و شادمانی ذهنی اختصاص یافته است(دینر ، 1984؛ به نقل از مظفری و هادیان فر، 1384).

فرانسیس، براوان، لستر و فیلیپ چالک (1998؛ به نقل از نوربالا و علی پور، 1378) با بررسی مقاله های منتشر شده از سال 1990 تا پایان سال 1995 دریافتند که اصطلاح افسردگی 18903 بار و واژه شادکامی تنها 515 بار به کار برده شده اند. استرلین (2001؛ کلارک و اُسوالد (1994) و فری و استوتزر (2000) اعتقاد دارند که شاخص های شادی یا شادکامی ذهنی تا حد زیادی مطالعه و به طور موفقیت آمیزی به کار برده می شوند. منتسکیو (1755) معتقد بود که اگر شخصی آرزو کند خوشبخت یا شادکام باشد، این آرزو می تواند به سادگی برآورده شود. اما مشکل این است که غالباً هر یک از ما تمایل داریم از دیگران خوشبخت تر باشیم و برآورده شدن همین آرزوهاست که همیشه دست یابی به آن را برایمان دشوار می‌سازد، دلیل این دشواری این است که غالباً ما دیگران را شادکام تر از آنچه هستند می بینیم(به نقل از ساعتچی، 1377).

آرگایل و مارتین (1995) بر این باورند هنگامی که از مردم پرسیده می شود منظور از شادکامی چیست، آن ها دو نوع پاسخ را مطرح می کنند: (1) ممکن است حالات هیجانی مثبت مانند لذت را عنوان کنند. و (2) آن را راضی بودن از زندگی به طور کلی و یا بیشتر جنبه های آن بدانند. بنابراین به نظر می رسد که شادکامی دست کم شامل دو جزء اساسی عاطفی و شناختی است. با وجود این، شادکامی متضاد افسردگی نیست اما فقدان افسردگی شرط لازم برای رسیدن به شادکامی است. به نظر آن ها اگر شادکامی متضاد افسردگی باشد نیازی به اندازه گیری و بررسی آن نیست، زیرا افسردگی به خوبی شناخته شده است. آن ها باور دارند که سه جزء اساسی شادکامی عبارتند از: هیجان مثبت، رضایت از زندگی و نبود هیجانات منفی از جمله افسردگی و اضطراب. او و همکارانش دریافتند که روابط مثبت با دیگران، هدفمند بودن زندگی، رشد شخصی، دوست داشتن دیگران و طبیعت نیز از اجزاء شادکامی هستند(به نقل از نوربالا و علی پور، 1378).