مشخصات این متغیر:
منابع: دارد
پژوهش های داخلی و خارجی: دارد
کاربرد این مطلب: منبعی برای فصل دوم پایان نامه، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی
تعداد صفحه: 15 صفحه
نوع فایل: word کد Mb290
برای دانلود مبانی نظری این متغیر به ادامه مطلب بروید...

منظور از شیوه های فرزندپروری والدین، نحوه ارتباط و طرز برخورد والدین نسبت به فرزندان، احساسات و علاقه آن ها به یکدیگر و چگونگی دخالت یا عدم دخالت آن ها در کار های مهم و همکاری آن ها است (شریعت مداری، 1376). رابطه بین کودکان و والدین وسایر اعضای خانوده را می توان به عنوان نظام یا شبکه ای از روابط دانست که در کنش متقابل با یکدیگر اند (برون فن برنر ، 1979؛ به نقل از برک، ترجمه محمدی، 1383).

روابط والدین و فرزندان یا به عبارت دیگر شیوه های فرزندپروری در بین گروه های اجتماعی ابعاد مختلفی دارد و فقط شامل تغییرات یک نواخت نمی شوند. به طوری که ممکن است والدین هم فرزندان خود را دوست بدارند و هم آن ها را طرد نمایند. یا اینکه در عین دوست داشتن آنان، در انضباط سخت گیری کنند. پاسخ فرزند نیز صرفأ به یک جنبه از رفتار والدین یا شخصیت آن ها ارتباط پیدا نمی کند بلکه ماحصل ترکیب عوامل مختلف می باشد. هر چند پیش بینی ویژگی های بعدی بر مبنای روش های خاص فرزند پروی بسیار دشوار است (افروز، 1371). لاپلانتین (2000) در پژوهشی دریافت که وجود شیوه های فرزندپروری سالم روانی و فرهنگی فرزندان در گرو یک نکته اساسی است؛ یعنی خانوده هایی که فرزندان آنان در سلامت روان کامل به سر می برند، یک نکته مشترک در شیوه های تربیتی خود اعمال می کنند و آن عبارت است از «حضور والدین در جمع خانواده و داشتن رابطه آموزشی و نیز وجود ارتباط کلامی مؤثر با فرزندان» (لاپلانتین، 2000).

رابطه ی والدین اعم از آموزشی یا غیر آموزشی با فرزندان، رابطه یکسان و بر طبق یک الگو و یک مدل خاص نیست. براساس تحقیقی در فرانسه، این مدل در ارتباط با طبقه اجتماعی خانواده می باشند (ژیفو، لوواسور ، 1995). بدون تردید می توان گفت یک مدل فرزندپروری در همه خانواده ها وجود ندارد، بلکه به تعداد خانوده ها روش های فرزندپروری وجود دارد (کاستلان ، 1998). 2

تاریخچه فرزندپروری بین کشورها و گروه های مختلف اجتماعی به تفاوت های چشمگیری در زمینه شیوه های فرزندپروری برمی خوریم. در آمریکا حتی در میان خانواده های طبقه متوسط هر از چندگاهی نوساناتی در نگرش افراد نسبت به مسائلی نظیر آموزش آداب توالت رفتن، برنامه زمانی، تغذیه طفل، تغذیه با شیر مادر مقابل استفاده از شیشه پستانک و سهل گیری در مقابل سخت گیری دیده می شود. در سه دهه اول قرن حاضر میلادی، روش های فرزند پروری تا حدود زیادی خشن و خشک بوده اند. در آن زمان به والدین توصیه می شد با بغل کردن کودک به هنگام گریه کردن او را لوس نکند، طبق برنامه ثابتی به او غذا بدهند، (اعم از اینکه گرسنه باشند یا نباشند) و آداب توالت رفتن را در همان سال اول زندگی به او آموزش دهند. این روش کاملأ خشک تا حدود زیادی زیر نفوذ مکتب رفتارگرایی بود.

این دیدگاه عینی، کنترل شده و غیر عاطفی در زمینه فرزندپروری به شکل مضحک و اغراق آمیزی در نقل قول زیر از جان واتسون بیان گذار مکتب رفتار گرایی به خوبی نمایان است: «برای تربیت کودک، شیوه معقولی وجود دارد، با بچه طوری رفتار کنید که گویی بزرگسال کم سن و سال است. با نهایت دقت به اول لباس بپوشانید و حمامش کنید. با او با شیوه عینی و با استواری ملاطفت آمیزی رفتار کنید. هرگز او را در آغوش نگیرد و روی زانوی خود ننشانید. اگر ناچار شدید، فقط در موقع شب خوش گفتن، یک بار پیشانی او را ببوسید.» (واتسون، 1928، به نقل از اتکینسون و دیگران ، 1983؛ ترجمه براهنی و دیگران، 1373).

در دهه 1940 میلادی روند شیوه های فرزند پروری در جهت سهل گیری و انعطاف پذیری بیشتری دگرگون شد. در این دهه نظریه های فرزندپروری زیر نفوذ مکتب روانکاوی قرار گرفت. مکتبی که در آن بر امینت عاطفی کودک و زیان های ناشی از کنترل شدید تکانه های طبیعی او تأکید می شد. تحت راهنمایی های دکتر بنیامین اسپاک به والدین توصیه شد که از شّم طبیعی خود پیروی کنند و از برنامه های انعطاف پذیری که هم با نیازهای خود آنان و هم با نیاز های کودک سازگاری دارد، استفاده کنند. به نظر می رسد در حال حاضر شاهد نوسانی در جهت عکس هستیم. چنین می-نماید که امروزه والدین احساس می کنند که سهل گیری، پاسخ مشکل آن ها نیست و قواعد خشک و مستبدانه گذشته هم کارایی خود را از دست داده است (اتکینسون و دیگران، 1983؛ ترجمه براهنی و دیگران، 1373).

در روش جدید فرزندپروری توصیه می شود که کودک هم در رفتار و هم در احساست خویش به کمک بزرگسالان نیازمند است. والدین باید به کودک فرصت دهند تا درباره احساسات و نگرش های منفی خود، بدون ترس و واهمه صحبت کنند. باید رفتار های نا مطلوب کودک را مورد سرزنش قرار دهند، نه خود کودک را. بنابراین احساس احترام به فرزند در شیوه های اعمال انضباط باید محفوظ بماند. محدودیت ها نباید به طور مطلق بیان شوند و والدین باید از طرح محدودیت های دوگانه و نا مشخص خود داری کنند و محدودیت ها را با هدف های تربیتی و سالم سازی شخصیت کودک اعمال نمایند (اتکینسون و دیگران، 1983، ترجمه براهنی و دیگران، 1373).