در ادبیات جامعه شناختی، اولین رهیافت بر احساسات و ارزشهای فردی تاکید دارد واعتماد به عنوان متغیر فردی وشخصیتی تلقی می شود. دیرتج 1958 ، کسالی 1973، ولف 1976 دراین برداشت روان شناختی – اجتماعی اعتماد در ارتباط بسیار نزدیک با مفاهیمی همانند وفاداری ، دگرخواهی، صداقت و دوستی قرار می گیرد .
جزئیات بیشتر در ادامه مطلب + دانلود فایل


پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
39 صفحه
کد:
714 mb


توضیحات:

این رهیافت یک تئوری شخصیتی درمورد اعتماد را عنوان می نماید وبه زمینة اجتماعی توجهی ندارد. در دومین رهیافت اعتماد بیشتر به عنوان یک ویژگی اجتماعی تلقی می شود اعتماد دراین مفهوم به عنوان یک منبع اجتماعی تلقی می شود که دستیابی به اهداف سازمانی استفاده می شود .درسومین رهیافت اعتماد به عنوان یک خبر جمعی با ارزش تلقی می شود که به وسیله تماملات اعضا در جامعه پی گیری می شود . که براساس آن اعتماد به عنوان یک کالبد اجتماعی ودر پیوند بافعالیت های شهروندی مشخص می شود (میستال ،1996: 13).

در این رهیافت اعتماد به عنوان یک مفهوم جامعه شناختی وباهدف تحلیل آن درسطوح سیستمی وروابط بین شخصی مفهوم سازی می گردد وبنابراین اعتماد به عنوان یک مکانیسم اجتماعی تلقی می گردد مطالعه اعتماد به عنوان یک مکانیسم اجتماعی تعاملات مردم را به وسیله انگیزه ها ویاورهای آنان مورد بررسی قرارمی دهد(همان : 15 ). اعتماد در رهیافت پارسونز (پارسونز 1969: 142) یک زمینه نگرشی دارد، انگیزه صداقت داشتن برای پذیرش شبکه روابط . دراین رهیافت اعتماد معادل با سازگاری تلقی می شود . یک نظام منسجم درحقیقت نظامی است که کنشگران در ایفای نقش ها یشان قابل اعتماد هستند واین امر به ثبات ونظم نظام کمک می نماید . قابل اعتماد بودن آنان به این جهت است که آنان در یک اجتماع منسجمی قراردارند که علاوه بر دیسیپلینی که برآن حاکم است به آنان کمک می کند مطابق انتظارات عمل نمایند وازعهده موقعیت هایی که صراحت کمتری دارند ، برآیند (پارسونز 1951: 193) . دومدل از انسجام در آثار پارسونز مشاهده می شود: مدل اول که شباهت بسیار زیادی با مفهوم انسجام ارگانیگی دورکیمی دارد. مبتنی بروفاق برارزش¬ها وهنجارهای مشترک است که درنوع ایده -ال انجمن های داوطلبانه متبلور می گردد (همان: 503).

انسجام درگروه¬های داوطلبانه نتیجه بحث ومشورت در میان افرادی است که آزادنه مشارکت وپیوستن به این گروه¬ها را انتخاب نمود ه اند(کوهن ،آرتور ، 1992: 131). وجود ا نسجام در بین اجتماعات متخصصان همچنین سبب جلب اعتماد افراد غیر متخصص به آن تخصص خواهد شد. دراین برداشت ، اعتماد معادل سازگاری تلقی می شود . درمدل دوم انسجام ، مولفه های مورد نظر پارسونز تلاش برای یافتن معادلهای کارکردی است که ریشه در احساسات تعلق مشترک دارد. درتئوری پارسونز ی اعتماد، فقط یک نقش مهم درتوسعه و رشد نظام ندارد بلکه شرایطی برای تبلور فردگرایی نهاده شده را نیز فراهم می آورد. وجود اعتماد به معنای این تلقی می شود که به افراد خلاق آزادی بیشتر وخود تنظیمی اختیار عمل داده شود (میستال 1996: 71) فصل مشترک تئوری های رشد شناختی در روان شناسی با جامعه شناسانی همانند دورکیم ، زیمل وپارسونز تاکید برنقش عواطف احساس مسئولیت تعمیم یافته در سوگیری های عام گرایانه در تعاملات اجتماعی است .

اخلاق تعاونی درعرف پیاژه در واقع درونی کردن عام گرایی در گروه های همسال است (پارسونز 1995: 155). پیاژه با تفکیک مراحل رشد اخلاقی براین باوراست که اولین مناسبات کودک با محیط پیرامون نوعی احساس تکلیف را در فرد به وجود آورده و اخلاق اطاعت شکل می گیرد ارزش های مربوط به هنجارها وقراردادها یی هستند . که در محله بعد بارشد توانایی های جدید وساخته شدن منطق درخصوص عواطف نیز یک اخلاق خود پیرو که مخالف اخلاق دگر پیرو است شکل می گیرد واحترام متقابل وپدیده رئالیسم اخلاقی بوجود می آید . یعنی برای قواعد مستقل از اوضاع واحوال ارزش قائل شد (پیاژه ودیگران ، 1245: 58) از نظر پیاژه احترام متقابل بین افراد متساوی بنا می شود. واگر فرد بتواند دراین مرحله اخلاقی خود پیرو را درونی نماید بر اساس احساس تعهد درونی وبه دور از هرگونه اجبارمیل به انصاف خواهد داشت .

"کهلبرگ" نیز به تبعیت از افکار پیاژه ، کانت و رالز شش مرحله دررشد اخلاقی را توصیف می نماید : مرحله اول رعایت قوانین اجتماعی به منظور اجتناب از تنبیه است در مراحل بعدی قوانین به منظور بر آوردن انتظارات دیگران مراعات می شود ودر مرحله نهایی رشد اخلاقی، افراد به طور ریشه ای قوانین را می پذیرند و این پذیرش مبتنی برعناصر اخلاقی، عامی است که این قوانین براساس آن بنا شده است . دورکیم دربحث انسجام اجتماعی برنقش گیری های ثا نویه واسطه های بین خانواده ودولت به عنوان راه حل پیوستگی افراد دریک جامعه مبتنی برانسجام ارگانیگی تاکید دارد و وابستگی به این گروههایی می داند که مردم می توانند با آن پیوند داشته باشند. افزایش مبادلات و تعدد صحنه ها و زمینه های تعاملات فرد زمینه ساز احساسات وعواطف مثبت شخص به دیگران بیشتر واحساس تعهد عام گرایانه ونهایتاً سوگیری عام گرایانه در تعاملات اجتماعی خواهد بود.

یکی ازمفاهیم کلیدی مورد توجه در دیدگاه مبادله ، فراوانی تعاملات اجتماعی ونقش آن در ایجاد احساسات مثبت مابین افراد است تحلیل کلاسیک هومنز براین پایه است که فراوانی تعاملات زمینه مناسبی برای پرورش احساسات مثبت دریک در یک رابطه متقابل است . تئوری مبادله معاصر نیز (بلاوه ه 1977: امرسون . 1981) گرایش به دخالت دادن چنین شرایطی دارد. امرسون فراوانی مبادلات بین کنشگران را زمینه ساز عواطف اجتماعی همانند حمایت اجتماعی متقابل، اعتماد متقابل و احساس تعلق و تعهد اجتماعی تلقی می نماید(لاولرویان . 1993: 466).