اگر به دنبال انتخاب موضوع جدید و نوشتن پروپوزال مشاوره توانبخشی هستید از مشاوره های این سایت نگذرید.

پذیرش بیماران به عنوان انسانی که دارای حقوق و مسئولیت هایی است، مفهوم سنتی نقش «بیمار» را به چالش کشیده و به مفهوم «اتحاد درمانی ها » اعتبار بخشیده است. به بیمار احساس کنترل داده می شود و او را قدرتمند می سازند تا مشارکت فعالی در مراقبت داشته باشد، که مرکز آن ارتباط مثبت با درمانگر است و در آن اطلاعات بین بیمار به درمانگر رد و بدل می شود، انتظارات متقابل وجود دارد، و درباره مسئولیت ها و اهداف بحث می شود.

من معتقدم که این موضوع باعث ایجاد چالش هایی برای مشاور توانبخشی می شود. برای توانمندسازی واقعی مراجع، مهم است مداخلات را بر اساس شرایط آنان ارائه دهیم و اعتبار حرفه ای در سیستم های سلامت روان را حفظ کنیم. به جای انجام کارهایی که اغلب به عنوان انزوای نخبه گرایانه از دیگر رشته های سلامت روان مانند پرستاری روان پزشکی یا مددکاران اجتماعی به آنها نگاه می شود، مهم است متخصصان درمان های روان اجتماعی یا سایر مشاوره ها در تیم چندرشته ای ادغام شوند. این موضوع مهم است که مشاور بتواند به طور مؤثر محیطی ایجاد کند که بیمار با خیال راحت برای کشف حوزه های دردناک خود از آن استفاده کند.

به نظر من مشاوران وظیفه دارند خودشان را به طور عمیق کاوش کنند تا از آنچه وارد رابطه می کنند خودآگاهی داشته باشند. مشاوره شخصی بخش ارزشمند و موثری در پیشرفت حرفه ای و شخصی من بوده است، خصوصا در برجسته سازی مقاومتهایم. با در نظر گرفتن ارزش ورود به رابطه مشاوره ای، به یاد می آورم که چگونه به طور سطحی از جلسات اولیه استفاده می کردم، بسیار حواسم بود از مسائلی که باعث احساس ناخوشایند می شود، اجتناب کنم. بعدها این اجتناب به عنوان بخشی از فرآیند مشاوره بسیار ضروری به نظر می رسید. این روش این اجازه داد که ارتباط برقرار شود تا زمانی که خطرناک نبود و خود من احساس امنیت کنم. تنها پس از آن بود که می توانستم عقلانی سازی کرده و اجازه دهم احساسات را تجربه کنم.

با این حال، حتی همان زمان که شروع به کشف بخشهایی از خود کردم که قبلا تصمیم گرفته بودم انکار کنم، شناخت خودم، و پذیرش بینش هایی که کسب کرده بودم هم چنان دشوار بود. همان گونه که مرز و تورن (۱۹۸۸: ۲۴) بیان کرده اند: «گوش کردن به خود یک چیز است، و درک آنچه شنیده ای چیز دشوار دیگری است. وقتی کم کم شروع به اجرای تغییرات بر اساس درک خودم کردم، تازه متوجه شدم که مشاوره من مثل انالیز گری عمل کرده بود که کمک می کرد بخش های مختلف تجربه ام را با هم یکی کنم