مشخصات این پایان نامه:
 
اساسی روش درمانی شناختی- رفتاری به شیوه ی گروهی بر افرایش خودکارآمدی عمومی و نیز کاهش احساس تنهایی بیماران با افسردگی اساسی مؤثر است.
منابع فارسی و لاتین: دارد
پژوهش های داخلی و خارجی: دارد
پیوست و پرسشنامه: دارد
فهرست مطالب: دارد
تعداد صفحه: 148
نوع فایل: word کد Psy008
برای دانلود فایل کامل این پایان نامه به ادامه مطلب بروید...

بخش هایی از فصل پنجم این پایان نامه:

مقدمه:

اختلال افسردگي با شيوع گسترده اي با حدود 12-5 درصد در مردان و 25-10 درصد در زنان، به عنوان سرماخوردگي رواني از سالها پيش مورد توجه بوده است(سادوک و سادوک، 2007، ص97). سازمان بهداشت جهانی افسردگی را در ردیف چهارم فهرست حادترین مشکلات بهداشت عمومی در سراسر جهان قرار داده و پیش بینی می شود که این اختلال از لحاظ فراوانی در سال 2020 در مرتبه ی دوم بیماری های وخیم قرار گیرد(سامپس، 2001).

افسردگی اساسی از جمله اختلالاتی است که علاوه بر خسارت ها و هزینه های مالی و جانی فراوان که به جامعه تحمیل می کند، دارای مشکلات روان شناختی متعددی است. یکی از مشکلات روان شناختی این قبیل بیماران، احساس تنهایی است که عمدتاً ریشه در اختلال ارتباطی این بیماران با خانواده و اجتماع دارد. از طرفی، یکی از متغیرهای تأثیرگذار بر اختلال افسردگی اساسی، خودكارآمدي است که به معناي باور و اطمینان در مورد توانایی های خود است و از این طریق الگوهاي فكري، رفتاري و هيجاني فرد را در سطوح مختلف تحت تاثير قرار می دهد(بندورا، 2006). یافته های پژوهش حاضر نشان داد که روش درمانی شناختی- رفتاری به شیوه ی گروهی بر افرایش خودکارآمدی عمومی و نیز کاهش احساس تنهایی بیماران با افسردگی اساسی مؤثر است.

در این پژوهش به منظور تبیین اهداف؛ یک فرضیه ی اصلی و دو فرضیه ی فرعی مطرح شد که در این بخش مورد بحث و بررسی و نتیجه گیری قرار خواهد گرفت. در ادامه، محدودیت و پیشنهادها ارائه خواهد شد. بحث و نتیجه گیری فرضیه ی اصلی پژوهش: اثر گروه درمانی به شیوه شناختی– رفتاری بر احساس تنهایی و خود کارآمدی عمومی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی مؤثر است. نتایج تجزیه و تحلیل کوواریانس چند متغیره(جدول 10-4) نشان داد که روش گروه درمانی به شیوه ی شناختی– رفتاری بر خود کارآمدی عمومی و احساس تنهایی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی مؤثر بوده است(05/0> P).

نتایج بدست آمده در این پژوهش نشان داد که بین گروه آزمایشی شناختی- رفتاری که آموزش های لازم را به طور گروهی دریافت کرده بودند، در مقایسه با گروه کنترل که هیچ گونه آموزشی را دریافت نکرده بود، تفاوت معنی داری وجود داشت. یافته-ی این پژوهش همسو با بسیاری از تحقیقات صورت گرفته مانند نتایج پژوهشی محمديان(1376) کریمی و همکاران(1392)، عابدينی نسب(1383) و رنجبر و همکاران(1389) در زمینه ی تأثیر روش درمان گروهی شناختی- رفتاری بر کاهش احساس تنهایی، و نیز مسعودنیا(1387)، جهان ملکی(1388) و پیربازاری و همکاران(1390) در زمینه ی تأثیر روش درمان گروهی شناختی- رفتاری بر افزایش خودکارآمدی عمومی همسو است. نتایج پژوهش عابدينی نسب(1383) نشان داد که احساس تنهايي در بيماران افسرده بيشتر از گروه سالم است و تجربه اي است كه به طور ويژه‌اي در جداسازي گروه بيمار از گروه سالم كمك مي‌كند.

ملکی پیربازاری و همکاران(1390) نیز در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که حمایت از جانب دوستان به طور مستقیم و حمایت خانواده به طور غیرمستقیم بر علایم افسردگی اثر دارد. نتایج این پژوهش همچنین از جهاتی با یافته های پژوهشی کاپلیز(2000)، کاش و فلمینگ (2000)، موریس و همکاران (2001)، سمپسون و کارلسون(2001)، هویچن (2006)، هاسلم و همکاران(2006)، روبیت و همکاران(2007)، دانيال و استرانك (2010) و هاپس و همكاران (2011) هماهنگ است. علاوه براین، نتایج این پژوهش در زمینه اثر مستقیم خودکارآمدي بر افسردگی، با نتایج تحقیقات بندورا و همکاران(1999)، دوینس(1982)، موریس و همکاران(2001) همسویی دارد. در تبیین فرضیه ی اصلی پژوهش باید گفت بررسی پیشینه های نظری و تحقیقی نشان می-دهند که در زمینه ی اثر همزمان درمان گروهی شناختی- رفتاری بر کاهش احساس تنهایی و نیز افزایش کارآمدی عمومی بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی پژوهش خاصی انجام نگرفته است.

در همین راستا، پژوهش حاضر نشان داد که این روش درمانی می تواند به طور همزمان موجب کاهش احساس تنهایی و نیز افزایش خودکارآمدی عمومی این قبیل بیماران شود. از آنجا که اختلال افسردگی بیماری است که در سبب شناسي آن به عوامل زيست شناختي، توارث و نیز عوامل رواني و اجتماعي اشاره می شود. از نظر زمینه ای، عامل خانواده از جمله عوامل بنیادی و مهم است که در صورتی به عنوان یک پایگاه امن برای اعضای آن نباشد، می تواند زمینه ساز بسیاری از ناراحتی ها از جمله اختلال افسردگی باشد. از این منظر، افراد افسرده نگرش هایی که نسبت به خود دارند ممکن است ناشی از رابطه ی نامناسبی باشد که والدین در دوران کودکی با آنها داشته اند(کرورک و همکاران، 1981). براساس یافته های این پژوهش روش گروه درمانی به شیوه شناختی– رفتاری قادر است علاوه بر اینکه احساس تنهایی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی را کاهش دهد، با افزایش خود کارآمدی عمومی آنها، از میزان مشکلات این بیماران نیز بکاهد.

در بعد نظری، خودكارآمدي نقش محوري در خودگرداني حالات هيجاني دارد و چهارچوبي مفيد در تبيين افسردگي است(موریس، 2002). بدین نحو که باور به ناتواني در اثرگذاري بر وقايع و شرايطي كه به طور معنادار بر زندگي فرد تأثير دارند، احساس پوچي، بيهودگي، غمگيني و آسيب پذيري نسبت به رويدادهاي فشارآور را برمي انگيزاند. در این حالت، فرد مسأله دار که خود را در به دست آوردن پيامدهاي با ارزش ناتوان مي بيند، افسرده مي شود.

از نظر بندورا(2002)، افرادی که احساس کارآمدی پایینی دارند، احساس می کنند که درمانده هستند و نمی توانند رویدادهای زندگی خود را کنترل کنند. آنها معتقدند که هرگونه تلاشی که می کنند بیهوده است. بنابراین، می توان گفت که قضاوت هاي فرد در كارايي خود، هسته ی اصلي احساس بي كفايتي افراد افسرده است كه هنگام ناتواني در تاثيرگذاري بر رويدادها و نارضايتي از حوادث پيراموني تجربه مي كنند. به رغم مشکلات فوق، تحقیق حاضر نشان داد که برنامه ی مداخله در خودکارآمدی بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی تا حدود قابل توجهی بر کنترل و تنظیم حالات هیجانی و نیز کاهش افسردگی آنها تأثیر گذار است.

برای مثال، در روند این پژوهش و با پیشرفت و تکمیل دوره ی درمان، گروه مورد مطالعه به باورهای بیشتری در مورد توانمندی ها و امکانات بالقوه ی خود پی بردند و در باره ی آنها گفتگو می کردند. کار بر روی خودکارآمدی عمومی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی از این جهت اهمیت دارد که خودکارآمدي، نقش مهمی در خودگردانی و تنظیم حالات هیجانی این بیماران دارد(بندورا، 1997). چنانچه این افراد به حال خود واگذاشته شوند، در برخورد با موقعیت هاي دشوار، با خودکارآمدي پایینی که در خود احساس می کنند؛ دچار یأس و ناامیدي شده و افسردگی آنها بیشر می شود.

بنابراین، در این پژوهش متناسب با متغیرهای جمعیت شناختی گروه آزمایشی مانند سن، جنسیت، عملکرد تحصیلی، شغل و غیره تلاش شد تا با روبرو کردن افراد مورد مطالعه با تجربیات موفقیت آمیز، روبرو کردن آنها با الگوهای مناسبی که عملکرد موفقیت آمیز دارند، قانع سازی و نیز تقویت کردن برانگیختگی فیزیولوژیکی از طریق رژیم غذایی مناسب و برنامه ورزشی و غیره بیماران مبتلا به افسردگی اساسی، باور کنند که توانایی تجربه و عملکرد موفقیت آمیز را دارند. علاوه براین، یکی از مشکلات عمده ای که بیماران مبتلا به افسردگی اساسی دارند، احساس تنهایی است.

گستردگی ماهیت احساس تنهایی، بسیاری از پژوهشگران را برآن داشته است تا افزون بر تعریف و مفهوم سازی و بررسی ارتباط آن با سایر متغیرها و مشکلات، به شناسایی عوامل تشکیل دهنده،ی آن بپردازند. در پژوهش حاضر، عوامل تنهایی ناشی از ارتباط با خانواده، تنهایی ناشی از ارتباط با دوستان و نیز نشانه،های عاطفی تنهایی در بیماران مبتلا به اختلال افسردگی مورد بررسی قرار گرفته اند. نتایج این پژوهش نشان داد که درمان گروهی شناختی- رفتاری در کاهش احساس تنهایی به ویژه تنهایی ناشی از ارتباط با خانواده در بیماران با افسردگی اساسی اثر معنادار دارد. از آنجا که احساس تنهايي به عنوان يكي از نشانه هاي افسردگي و نيز به عنوان يك عامل مستقل در ايجاد آسيب هاي روانشناختي مورد توجه بوده است(شيباني تذرجي، 1389)، گوياي كاستي ها و كمبودهايي در برقراري پيوندهاي عاطفي و اجتماعي است. قابل ذکر است که تنهايي و تنها ماندن با اینکه با هم رابطه دارند، اما این احساس به معنی دور ماندن فيزيكي از ديگران نيست.

چيره شدن بر احساس تنهايي بي‌آنكه فرد تماس دائمي و منظمي با ديگران داشته باشد، كاري بسيار دشوار است. افراد افسرده که دچار احساس تنهايي هستند، بيشتر فرصت ارتباط‌هاي اجتماعي را از دست مي‌دهند، زيرا گرايشي به انجام اين كار ندارند(ديوريو ،2003). یافته ی پژوهش حاضر بیانگر این نکته ی مهم است که مداخله ی شناختی- رفتاری بر روی افراد با افسردگی اساسی، احساس های عمیقی را در رابطه با احساس تعلق به خانواده و رابطه با دوستان در این بیماران برمی انگیزد و به آنها کمک کند تا در برخورد با مشکلات ناشی از احساس تنهایی، رفتار و کارکرد مناسب تری از خود نشان داده و از این طریق از مشکلات ناشی از افسردگی خود بکاهند. فرضیه فرعی اول: اثر گروه درمانی به شیوه شناختی– رفتاری بر خودکارآمدی عمومی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی مؤثر است.

نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل کوواریانس(جدول 13-4) نشان داد که آموزش و درمان به شیوه شناختی– رفتاری گروهی بر خودکارآمدی عمومی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی مؤثر است(05/0> P). نتایج این آزمون گویاي این بود که بین نمرات دو گروه در پس آزمون تفاوت معناداري وجود دارد. این یافته با نتایج پژوهشی صلحي(1391)، مسعودنیا(1387)، جهان ملکی(1388)، ملکی پیربازاری و همکاران(1390)، رودباخ (2006) و هاسلم و همکاران(2006) همسو است. نتایج پژوهش ملکی پیربازاری(1391) نشان داد که خودکارآمدي نقش واسطه اي در رابطه با حمایت اجتماعی و افسردگی داشته و بیشترین تاثیر را بر علایم افسردگی افراد موردمطالعه داشت. همچنین، این یافته از برخی جهات با نتایج پژوهشی بندورا و همکاران(1999)، زدلين و پاژارس(2000)، همخوانی دارد. بندورا(1999)در پژوهش خود نشان داد که میزان خودکارآمدی بر سلامت ذهنی تأثیر گذار است و احساس کارایی پایین در نمونه ای از نوجوانان با افسردگی رابطه ی معناداری داشته است.

همچنین، زیدنر و متیوز(2003) در پژوهش خود گزارش کردند افرادی که دارای احساس خودکارآمدی هستند، با ثبات بوده و از سلامت جسمانی و روانی بیشتری برخوردارند. در تبیین معناداری این فرضیه مقدمتاً باید گفت خوداندیشی، یگانه ترین توانایی انسان در خودارزیابی؛ و خودارزیابی، در برگیرنده ی دریافت های خودکارآمدی است(بندورا، 1986). از آنجا که قضاوت هاي فرد در كارايي خود، هسته ی اصلي احساس بي كفايتي در افراد افسرده است، یافته ی پژوهش حاضر این نظریه را تقویت می کند که خودكارآمدي چهارچوبي مفيد در تبيين افسردگي است(موریس، 2002).

زیرا باور به ناتواني در اثرگذاري بر وقايع و شرايطي كه به طور معنادار بر زندگي این بیماران تأثير دارند و نیز ناتوانی در به دست آوردن پيامدهاي با ارزش، احساس پوچي، بيهودگي، غمگيني و آسيب پذيري نسبت به رويدادهاي فشارآور را برمي انگيزاند و افسردگی را تشدید می کند. همچنین، از آنجا که باورهای خودکارآمدی بر الگوهای اندیشه و واکنش های هیجانی افراد اثر می گذارد. بنابراین، افراد افسرده که خودکارآمدی عمومی پایینی دارند، شاید باور کنند که مشکلات اساساً حل ناشدنی هستند و این باوری است که منشأ تنیدگی بوده و افسردگی را پرورش می دهد.

یافته ی این پژوهش نشان داد که تحلیل و بررسی دادن تکلیف در باره ی افکار خودآیند و بررسی مثال هایی در باره ی خطاها و تحریف های شناختی و نیز بیان کاربرد حل مسأله در معرفی و ثبت افکار مثبت و مناسب در جلسات گروه درمانی شناختی- رفتاری، خودکارآمدی افراد مبتلا به افسردگی اساسی را افزایش و غول مقابله با مشکل را در نظر آنها کوچک ساخت. پیشینه های نظری و تحقیقی نیز مؤید این مطلب است که خودکارآمدي متغیري بسیار مهم در سبب شناسی افسردگی است(ملکی پیربازاری و همکاران، 1390) به اعتقاد موریس(2002) احساس کارآمدی پایین با سطح بالای اضطراب و نشانه های افسردگی ارتباط دارد(به نقل از شولتز، 2005).

بنابراین، مطابق با یافته ی پژوهش حاضر، مداخله ی شناختی- رفتاری به میزانی که خودکارآمدی عمومی بیماران افسرده را افزایش می دهد، به مقدار قابل توجهی می تواند مشکلات ناشی از بیماری افسردگی را در این بیماران تقلیل داده و آنها را به زندگی عادی برگرداند. معناداری فرض این پژوهش همچنین بر این نظر بندورا (2000) صحه می گذارد که ناکارآمدی ادراک شده نقش مهمی در حالت های عاطفی بازی می کند.

به نحوی که افراد افسرده که از خودکارآمدی ضعیفی برخوردارند، تکالیف و کارها را دشوارتر از آنچه واقعاً هست تصور می-کنند(پاچاریس و شانک، 2002). براساس یافته ی این پژوهش، در صورت تقویت احساس خودکارآمدی در بیماران افسرده، آنها به این توانمندی می رسند که در مواجهه با شرایط و رویدادهای سخت و ناخوشایند به طور صحیح و واقعی با آن مقابله و از خود محافظت کنند. فرضیه فرعی دوم: اثر گروه درمانی به شیوه شناختی– رفتاری بر احساس تنهایی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی مؤثر است.

نتایج حاصل از تحلیل آماری این پژوهش(جدول 16-4) نشان داد که آموزش و درمان به شیوه شناختی– رفتاری گروهی بر احساس تنهایی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی مؤثر است(05/0> P). براساس نتايج این پژوهش، روش درمان شناختی- رفتاری به شیوه ی گروهی مي‌تواند روش مناسبي براي احساس تنهایی در بيماران مبتلا به اختلال افسردگي اساسي باشد. این یافته با نتایج پژوهشی محمديان(1376) کریمی و همکاران(1392)، عابدينی نسب(1383) و رنجبر و همکاران(1389) و نیز پژوهش اسميت(1991)، اكسو (2001)، هاپس و همكاران (2011) همسو است. هاپس و همكاران (2011) با هدف بررسي اثربخشي رويكرد شناختی- رفتاري بر كاهش احساس تنهايي افراد با معلوليت جسماني نشان دادند كه پس از مداخلات رويكرد شناختی- رفتاري، افراد كمتر احساس تنهايي مي كردند.

در تبیین معناداری این فرضیه باید گفت که هرچند احساس تنهایی هستی گرا در هر فردی به صورت فطری وجود دارد(اتما و همکاران ، 2010)، که می تواند ریشه در عواملی مانند غفلت از خداوند و منبع یاری رسان حقیقی داشته باشد، اما در زندگی اجتماعی، احساس تنهایی حالتی است که در آن فرد فقدان روابط با دیگران را ادراک یا تجربه می کند. این احساس تنهایی شامل عناصر اصلی و مهمی مانند احساس نامطلوب در فقدان یا از دست دادن همدم، جنبه های ناخوشایند و منفی روابط از دست رفته و از دست دادن سطح کیفی روابط با دیگری است(دی یانگ گیرولد ، 1998). معناداری این فرضیه در پژوهش حاضر بیانگر آن است که درمان شناختی- رفتاری به شیوه گروهی، می تواند یکی از عمده ترین ناراحتی های اختلال افسردگی اساسی یعنی احساس تنهایی را در این بیماران کاهش دهد و به آنها کمک کند که در برخورد با مشکلات ناشی از احساس تنهایی، رفتار و کارکرد مناسب تری داشته باشند.

از سویی، هر چند احساس تنهایی با مشکلاات دیگری مانند افسردگی، کمرویی، خشم، رفتار خودانزواطلبانه و مانند این ها تداخل دارد(تیکه ، 2009). اما از آنجا که احساس تنهايي، به عنوان یک متغیر پيش‌بيني كننده‌ي افسردگي نیز مطرح هست(اكسو ، 2001)، در این پژوهش به عنوان یک سازه ی روان شناختی مستقل از دیگر مشکلات در نظر گرفته شد. همچنین با توجه به فرهنگ جامعه، عواملی مانند تنهایی ناشی از ارتباط با خانواده، تنهایی ناشی از ارتباط با دوستان و نیز نشانه های عاطفی تنهایی(دهشیری و همکاران، 1387) مورد بررسی و آزمون قرار گرفت.

کاربرد این مطلب:

نقد پایان نامه، آموزش روش تحقیق، منبعی برای فصل دوم پایان نامه، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی

 خرید آنلاین و دانلود فوری این محصول (این محصول در هیچ سایت مشابهی وجود ندارد)

قیمت : 49000 تومان
قبل از کلیک ابتدا شماره یا کد فایل را یادداشت کنید در مرحله بعد باید وارد کنید.

انتخاب جدیدترین موضوعات پایان نامه روانشناسی، مشاوره و علوم تربیتی و انجام تخصصی پروپوزال(دانلود نمونه کار پروپوزال)::

شماره تماس: 09011853901
جهت ارسال سریع پیام در پیام رسان های زیر نام هر یک را لمس کنید.