بخش هایی از فصل پنجم این پایان نامه:
در این فصل نتایج به دست آمده با توجه به مبانی نظری و پیشینه پژوهش مورد بحث قرار گرفته، سپس نتیجه¬گیری نهایی ارائه می¬گردد، محدوديت و امتيازات پژوهش بررسي و پيشنهادات پژوهشي و كاربردي ارائه خواهد شد.
1-5- خلاصه پژوهش
خانواده نظم و ترتيب دهنده اعمال فرد از لحاظ كلي و محيط طبيعي، كانون محبت و پشتيبان هميشگي در جنبه¬هاي مختلف حيات فردي است. به همين علّت نقش آن در زندگی فرد روز به روز افزايش مييابد. وقتی الگوهای خانواده برای رسیدن به هدفها سودمند باشد، خانواده از نظر کارکردی، کارآمد خواهد بود اما وقتی این الگوها سودمند نباشد و تعامل، همراه با استرس و رفتارهای بیمارگونه صورت گیرد، خانواده چهرهای ناکارآمد مییابد.
از این رو این پژوهش در پی آن است که با مقایسه سبکهای دلبستگی و عزت نفس زنان متقاضی طلاق با زنان عادی به یک شناخت پیرامون مسئله تحقیق دست یابد و به لحاظ کاربردی، راهکارهای پیشگیری از این قبیل آسیب ها پیگیری شود. جامعه آماری در این پژوهش، کلیهی زنان متاهل شهر شیراز هستند كه در فواصل زماني ارديبهشت تا تير سال 1393 جهت امرطلاق به دادگستري يا دفاتر وكالت، و یا مراکز بهداشتی مراجعه كرده بودند و شرایط ورود به پژوهش را داشتند؛ نمونه آماری در این پژوهش 160 زن، شامل دو گروه بود:گروه اول80 زن متقاضي طلاق كه جهت طلاق به دادگستري، دادسرا يا دفاتر وکالت در شهر شيراز مراجعه کرده بودند.
گروه دوم80 زن عادي بودند كه درحال ادامه زندگی خود بودند . این گروه از مراجعین به مراکز بهداشتی درمانی انتخاب شدند و از نظر سنوات ازدواج با گروه متقاضی طلاق همتا شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه تجدید نظر شده در روابط نزدیک (ECR-R) و پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت بود.
پرسشنامهها پس از تکمیل شدن توسط شرکت کنندگان، وارد نرم افزار آماریSpss - 18 شد و با استفاده از آمارههای مقتضی در دو سطح توصیفی و استنباطی شامل مقایسه میانگینها (MANOVA) و آزمون T تست مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج به دست آمده نشان داد که نمرات سبکهای دلبستگی (اضطرابی و اجتنابی) در زنان متقاضی طلاق، نسبت به زنان عادی، بالاتر بود؛ و تفاوت در دو گروه معنادار بود. در متغیر عزت نفس و خرده مقیاسهای آن (عزت نفس خانوادگی، عزت نفس اجتماعی و عزت نفس شغلی/ تحصیلی) زنان عادینسبت به زنان متقاضی طلاق، میانگین بالاتری داشتند و تفاوت در دو گروه معنادار بود.
2-5- بررسي نتايج فرضيه ها
فرضيه اول: بین سبکهای دلبستگی زنان متقاضی طلاق و زنان عادی تفاوت معنی دار وجود دارد. به منظور بررسی تفاوت زنان متقاضی طلاق و زنان عادی در متغیرهای سبک دلبستگی اضطرابی و سبک دلبستگی اجتنابی از تحلیل واریانس چند متغیره استفاده شده است. نتایج نشان میدهد که میانگین نمرات متغیرهای سبکهای دلبستگی (اضطرابی و اجتنابی) در زنان متقاضی طلاق، نسبت به زنان عادی، بالاتر شده است.
مقادیر F تحلیل واریانس با 0001/0=P و 001/0=P معنادار بوده و این بدان معناست که تفاوت نمرات سبکهای دلبستگی (اضطرابی و اجتنابی) در دو گروه زنان متقاضی طلاق و زنان عادیمعنادار میباشد. نتایج این پژوهش با پژوهشهای دیگر همسو میباشد.از جمله ماجرس(2011)،پارسونز و فلچر (2005)،سيبل (2004)،سروکس و بل (1992)، فینی (1994) بیان ميدارند كه سبك دلبستگي ایمن ميتواند بر تعهد افراد نسبت به رابطه عاطفيشان اثرگذار باشد. هاليست و ميلر ،(2005) در مطالعه خود دريافتند كه سبكهاي دلبستگي بر كيفيت رابطه زناشويي و در نتیجه افزایش احتمال طلاق، تاثير ميگذارد.
نتايج اين مطالعه نشان داد كه سبكهاي دلبستگي نا ايمن با كيفيت رابطه زناشويي مرتبط است و ميتوان با استفاده از درمان هيجان مدار، سبك دلبستگي زوجهايي كه روابطشان مختل شده است را از نوع دلبستگي ناايمن به سبك دلبستگي ايمن سوق داد.
همسرانی که دارای سبکهای دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا هستند، به احتمال بیشتری از نوع روابط عاشقانه و زناشویی خود ابراز نارضایتی مینمایند، تمایلی به برقراری روابط صمیمی دراز مدت ندارند، از خود افشاگری هراسانند و از مهارتهای اجتماعی بی بهره اند. چنین همسرانی همواره نگران طرد شدن و ترک شدن از سوی همسرشان هستند، در روابط با دیگران مستعد بی اعتمادی میباشند و در روابط خود قهر و آشتیهای مکرر دارند (مارش و دالوس ،2002) و همه ی این عوامل احتمال طلاق را افزایش خواهد داد. در پژوهش اخوي ثمرين، نوابي نژاد و ثنايي (1392) نتايج بيانكننده آن بودکه بين زنان عادي و زنان متقاضي طلاق در سبكهاي دلبستگي و ميزان بخشودگي آنها تفاوت معناداري وجود دارد.
نتایج پژوهش غفوری و گل پرور (1388)، رسولی و فرح بخش (1388)، شکرکن و همکاران (1385)، رضازاده (1381)، بشارت (1385) و عطاری و محرابی زاده (2006) گویای این واقعیت است که هر چه زوجین از ویژگیهای مربوط به سبکهای دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا به میزان بیشتر و از ویژگیهای مربوط به سبک دلبستگی ایمن به میزان کمتری برخوردار باشند، پیش بینی شکست در رابطه زناشویی بیشتر خواهد بود.
برعکس، هر چه زوجین به میزان بیشتری دارای ویژگیهای سبک دلبستگی ایمن باشند و از ویژگیهای سبکهای اجتنابی و دوسوگرا به میزان اندکی برخوردار باشند یا فاقد آنها باشند، موفقیت در رابطه زناشویی بیشتر خواهد بود. در تبیین این نکته میتوان بیان کرد که مفهوم دلبستگی به همسر، برای زنان و شوهران جزء پاداشهای ازدواج قلمداد میشود. در یک رابطه زناشویی زن و شوهری که دارای سبک دلبسته ایمن باشند بیشتر احتمال دارد که همدیگر را دوست داشته باشند، خوش مشرب باشند، درماندگی خود را اعلام کنند، تقاضای حمایت کنند و به نحو سازندهای احساسات منفی خود را در حل مسأله تعدیل کنند و در نهایت در حفظ روابط طولانی کوشش بیشتری به عمل آورند. بر عکس، زوجینی که دارای سبک دلبستگی ناایمن هستند کمتر به همدیگر اعتماد دارند، کمتر به ارضای نیازهای اساسی همدیگر از جمله آرامش، مراقبت و کامرواسازی جنسی توجه داشته؛ وسواس و مشغولیت ذهنی بیشتری در مورد شریک خود دارند، خصمانهترند و کمتر به صحبت با همدیگر میپردازند و در نتیجه احساس تعهد کمتری نسبت به همدیگر دارند.
بنابر این، بیشتر احتمال دارد در جهت قطع این پیوند و در نهایت طلاق گام بردارند. نظریه بالبیدر خصوص دلبستگی بر دو فرض استوار است. فرض اول: مراقب پذیرا و قابل دسترس (معمولاً مادر) باید پایگاه امنی برای کودک به وجود آورد. کودک نیاز دارد که بداند که این مراقب در دسترس و قابل اعتماد است. اگر این قابل اعتماد بودن وجود داشته باشد، کودک بهتر میتواند هنگام کاوش کردن محیط، احساس اطمینان و امنیت کند، این رابطه پیوند دهنده، در دلبسته شدن مراقب به کودک نقش دارد و به بقای کودک و سرانجام گونه کمک شایانی میکند، فرض دوم: رابطه پیوند دهنده (یا فقدان آن) درونی میشود و به عنوان یک مدل روانی عمل میکند که روابط دوستی و عاشقانه بر آن استوار میشود. بنابراین، اولین دلبستگی پیوند دهنده، برای هر رابطهای اهمیت زیادی دارد.
با این حال، برای این که این پیوند برقرار شود، کودک نباید فقط گیرنده منفعل رفتار ما باشد، حتی اگر این رفتار از در دسترس بودن و قابل اعتماد بودن خبر دهد. سبک دلبستگی ارتباط بین دو نفر است نه صفتی که مادر به کودک اعطا کرده باشد. این یک خیابان دو طرفه است. کودک و مراقب باید نسبت به هم پاسخ دهنده باشند و باید بر رفتار یکدیگر تاثیر بگذراند (فیست، 1386).
کاربرد این مطلب:
نقد پایان نامه، آموزش روش تحقیق، منبعی برای فصل دوم پایان نامه، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی