بخش هایی از فصل پنجم این پایان نامه:
سازمان ها برای حفظ بقا و پیشرفت به بهبود عملکرد خود نیاز دارند و منابع انسانی، سرمایه های بنیادی سازمانها و منشأ هرگونه تحول و نوآوری در آن ها تلقی می شوند. بهبود عملکرد سازمان نیازمند بهبود عملکرد کارکنان و منابع انسانی خود می باشد.
لذا با توجه به نقش نیروی انسانی در بهره وری هر سازمان، بررسی و تعیین وضعیت عملکرد شغلی آن ها و شناخت عوامل تأثیرگذار بر آن نقش مهمی در شناسایی چالشهای پیشرو و ارتقای عملکرد سازمان دارد. همچنین یکی از مباحثی که در حوزه روان شناسی و سلامت کارکنان مطرح بوده این بوده است که آیا بهزیستی ذهنی با عملکرد شغلی و کیفیت زندگی کارکنان رابطه دارد؟ و یا این که آیا بهزیستی ذهنی می تواند منجر به بهبود عملکرد شغلی و کیفیت زندگی کارکنان شود؟
جواب به این سؤال چیزی بوده است که در سال های گذشته محققین در حوزه های مختلف خصوصاً حوزه سلامت را به خود مشغول کرده است. به طور کلی وقتی این سؤال مطرح می شود محققین با یک سردرگمی زایدالوصفی مواجه می شوند زیرا متغیرهای مورد اشاره در ادبیات تحقیق از یک آشفتگی و تنوع مفهومی برخوردار بودند. در قرن بیست و یکم روانشناسی متوجه این امر شده است که انسان باید انرژی عقلانی خود را صرف جنبههای مثبت تجربه اش کند. در آغاز روان شناسی بیشتر بر هیجانات منفی مانند اضطراب و افسردگی تمرکز داشت تا بر هیجانات مثبت مانند شادکامی و رضایت. متون علمی نیز بیشتر در مورد رنج بود تا لذت. ولی امروزه پژوهش درباره بهزیستی ذهنی، توانمندی های انسانی و روانشناسی مثبت به طور روز افزون در حال رشد است.
طبق ادبیات پژوهش گفته می شود اگر شخص رضایت از زندگی و بیشتر خوشی را تجربه کند و فقط گاه گاهی هیجاناتی مثل غمگینی و خشم را تجربه نماید، از بهزیستی ذهنی بالایی برخوردار است و برعکس، اگر از زندگی خود ناراضی باشد، خوشی و علاقه اندکی را تجربه نماید و پیوسته هیجانات منفی مثل خشم و اضطراب را احساس کند، دارای بهزیستی ذهنی پایینی است (مظفری و هادیانفرد، 1389).
مدلی سه مؤلفه ای برای مفهوم نظری بهزیستی ذهنی پیشنهاد شده است . مؤلفه اول که با رضایت افراد از جنبههای مختلف زندگی (مانند شغل، ازدواج، پدر یا مادر بودن، دوستی و زندگی به عنوان یک کل) رابطه دارد، جنبه شناختی بهزیستی است. دو مؤلفه دیگر این سازه (عاطفه مثبت و منفی) واضح تر و ابعاد کلیتری هستند که تجارب عاطفی روزانه را توصیف می کنند. در این پژوهش به بررسی رابطه این دو مؤلفه با متغیرهای کیفیت زندگی و عملکرد شغلی کارکنان پرداخته شد. حامیان استفاده از اصطلاح کیفیت زندگی در نظام سلامت، معتقدند که که دیدگاه های مرسوم و سنتی سلامت که بر نشانه ها تأکید می کند، دید محدودی را نسبت به سلامت ارائه می دهند.
کیفیت زندگی را می توان با کمیت زندگی که نوعاً بوسیله اطلاعات زیست شیمیایی مانند میزان مرگ و میر یا امید به زندگی بیان شود مقایسه نمود (مانسینی و همکاران، 2003). کیفیت زندگی از طرف دیگر به جنبه هایی از زندگی اشاره دارد که زندگی را خوشایند و ارزشمند می سازد. بنابراین حوزه کیفیت زندگی فراتر از نشانه های معمول و دربرگیرنده بهزیستی ذهنی و رضایت فرد و کارکردها و کمبودهاست. علی رغم اینکه در مورد تعریف کیفیت زندگی چالش های متعددی وجود دارد، ولی متخصصین در محدودهای از مفاهیم با هم اتفاق نظر دارند. بعضی از متخصصان در مورد ذهنی بودن و پویا بودن این مفهوم توافق دارند. اغلب آن ها معتقدند کیفیت زندگی یک مفهوم چندبعدی و دربرگیرنده حقایق مثبت و منفی زندگی است.
از طرفی عده ای آن را یک مفهوم فردی قلمداد می نمایند، به این معنا که حتماً باید توسط خود شخص، بر اساس نظر او و نه فرد جایگزین تعیین گردد. کیفیت زندگی ضمن دارا بودن ابعاد عینی و وابستگی به شرایط عینی و بیرونی، امری است ذهنی و و درونی و در نتیجه به تصورات و ادراک فرد از واقعیت های زندگی بستگی دارد. محققینی که بهزیستی را معادل با کیفت زندگی می بینند، برخی اوقات بین بهزیستی که ممکن است در برگیرنده شرایط عینی باشد و بهزیستی ذهنی که به وسیله خود افراد تعریف و ارزیابی می شود و ممکن است در برگیرنده پاسخ های ذهنی به شرایط عینی باشد، تفاوت قائل می شوند.
در خصوص رابطه بین کیفیت زندگی و بهزیستی ذهنی، دیدگاه های متعارضی وجود دارد. برخی متخصصان این دو مفهوم را مترادف در نظر می گیرند. اما در اکثر مدل ها، بهزیستی ذهنی مفهومی مرتبط اما مجزا از کیفیت زندگی در نظر گرفته می شود. 5-2- نتیجه گیری فرضيه اول : عاطفه مثبت بهزيستي ذهني، کيفيت زندگي کارکنان بندر شهيدرجايي را پیش بینی می کند .
برای بررسی این فرضیه از تحلیل رگرسیون کيفيت زندگي و عاطفه مثبت بهزيستي ذهني استفاده شد، با توجه به این که ضريب تعيين0.052 = R ² می باشد، نتیجه گرفته می شود که عاطفه مثبت بهزيستي ذهني به عنوان متغير پيش بين به ميزان 5.2% توانسته کيفيت زندگي را توضيح دهد و ميزان پراكندگي داده ها حول اين رگرسيون 9.184 مي باشد. همچنین نتايج تحليل واريانس يك راهه نشان دهنده این مطلب می باشد كه اين مقدار رابطه به دست آمده با 10.858F = در سطح0.01 p< معني دار است. لذا رابطه به دست آمده بهترين تركيب خطي ممکن بين عاطفه مثبت بهزيستي ذهني با متغير وابسته کيفيت زندگي بوده است.
از سوی دیگر ضرايب β و مقادير t و سطح معني دار براي کيفيت زندگي و عاطفه مثبت بهزيستي ذهني نشان دهندهی این مطلب می باشد که عاطفه مثبت بهزيستي ذهني به طور معني داري کيفيت زندگي را پيشبيني مي کند، لذا در مجموع می توان گفت که مولفه عاطفه مثبت بهزیستی ذهنی، تقريباً 5.2% از واريانس کيفيت زندگي را تبيين مینماید. طبق ادبیات تحقیق افرادِ با احساس بهزیستی بالا هیجانات مثبت را تجربه میکنند و از حوادث و وقایع پیرامون خود ارزیابی مثبتی دارند (درویزه و کهکی، 1387) و از سوی دیگر کیفیت زندگی به مقدار زیاد از ارزش ها متأثر است و در واقع طبق ارزش های فردی و اجتماعی و ملی تعریف می شود (فراهانی و همکاران، 1388).
لذا می توان گفت که افراد دارای عاطفه مثبت ذهنی دارای ارزیابی های مثبتی هستند و همین مثبت نگری آن ها موجب نگاه مثبت آن ها به زندگی و در نهایت به بهبود کیفیت زندگی آن ها کمک می کند. این یافته پژوهش با یافته های مطالعات پیشین همخوان می باشد. فاین و رودی (2012)، در پژوهشی به بررسی رابطه بین چشم انداز زمان و بهزیستی ذهنی افراد سالمند پرداختند. در این پژوهش پنج بعد چشم انداز با چهار جنبهی خاص از بهزیستی ذهنی (عاطفه مثبت، عاطفه منفی، رضایت از زندگی و افسردگی) بررسی شد. نتایج نشان داد که افراد آیندهگرای مسنتر دارای عاطفه مثبتتر بودند.
افراد مسن و مثبتگرا نسبت به گذشته بیشتر از زندگی راضی به نظر میرسیدند. دیدگاه لذت بردن از حال حاضر با عاطفه مثبت بالا رابطه داشت.
فرضيه دوم : عاطفه منفی بهزيستي ذهني، کيفيت زندگي کارکنان بندر شهيدرجايي را پیش بینی می کند . برای بررسی این فرضیه از تحلیل رگرسیون کيفيت زندگي و عاطفه منفی بهزيستي ذهني استفاده شد، با توجه به این که ضريب تعيين 0.019 = R ² می باشد، نتیجه گرفته می شود که عاطفه منفي بهزيستي ذهني به عنوان متغير پيش بين به ميزان 1.9% توانسته کيفيت زندگي را توضيح دهد و ميزان پراكندگي داده ها حول اين رگرسيون 9.341 مي باشد .
نتايج تحليل واريانس يك راهه تحليل رگرسيون مربوط به کيفيت زندگي و عاطفه منفي بهزيستي ذهني نیز نشان داد که اين مقدار رابطه به دست آمده با 3.898 F = در سطح 0.05 p< معني دار است لذا رابطه به دست آمده بهترين تركيب خطي ممکن بين عاطفه منفي بهزيستي ذهني با متغير وابسته کيفيت زندگي بوده است. هم چنین ضرايب β و مقادير t و سطح معني دار براي کيفيت زندگي و عاطفه منفي بهزيستي ذهني نشان داد که عاطفه منفي بهزيستي ذهني به طور معني داري کيفيت زندگي را پيشبيني مي کند. البته باید توجه داشت که این مؤلفه پيشبيني کننده منفي کيفيت زندگي ميباشد. لذا به طور كلي مولفه عاطفه منفي بهزيستي ذهني، مي تواند روي هم رفته تقريباً 1.9% از واريانس کيفيت زندگي را تبيين نمايد. این یافته پژوهش با یافته های مطالعات پیشین همخوان می باشد.
پژوهش فاین و رودی (2012)، در پژوهشی به بررسی رابطه بین چشم انداز زمان و بهزیستی ذهنی افراد سالمند پرداختند. نتایج نشان داد که افراد مسن تر با دیدگاههای منفی گذشته، عواطف منفی و احساسات افسردگی، همراه با یک سطح پایینتر از عاطفه مثبت و رضایت از زندگی را بیشتر تجربه کردهاند. لذا با توجه به یافته پژوهش اخیر و نتایج مطالعات پیشین می توان گفت که عاطفه منفی بهزیستی ذهنی نسبت به عاطفه مثبت نیز می تواند کیفیت زندگی را پیش بینی نماید اما در سطحی پایین تر.
فرضيه سوم : عاطفه مثبت بهزيستي ذهني ، عملکرد شغلي کارکنان بندر شهيدرجايي را پیش بینی می کند .
برای بررسی این فرضیه از تحلیل رگرسیون مربوط به عملکرد شغلي و عاطفه مثبت بهزيستي ذهني استفاده شد، با توجه به این که ضريب تعيين 0.59 = R ² می باشد، نتیجه گرفته می شود که عاطفه مثبت بهزيستي ذهني بعنوان متغير پيش بين به ميزان 5.9% توانسته عملکرد شغلي را توضيح دهد و ميزان پراكندگي داده ها حول اين رگرسيون 4.503 مي باشد . هم چنین نتايج تحليل رگرسيون مربوط به عملکرد شغلي و عاطفه مثبت بهزيستي ذهني نشان داد که كه اين مقدار رابطه به دست آمده با 12.310 F = در سطح 0.01 p< معنيدار است. لذا رابطه به دست آمده بهترين تركيب خطي ممکن بين عاطفه مثبت بهزيستي ذهني با متغير عملکرد شغلي وابسته بوده است.
از سوی دیگر ضرايب β و مقادير t و سطح معني دار براي عملکرد شغلي و عاطفه مثبت بهزيستي ذهني نشان می دهد که عاطفه مثبت بهزيستي ذهني به طور معني داري عملکرد شغلي را پيشبيني مي کند. لذا به طور كلي مؤلفه عاطفه مثبت بهزيستي ذهني مي تواند روي هم رفته تقريباً 5.9% از واريانس عملکرد شغلي را تبيين نمايند. این یافته پژوهش با یافته مطالعات پیشین همخوان می باشد. اَنسا و همکاران (2012)، در پژوهشی نشان دادند که به نظر میرسد که کار، پیش بینی کننده افزایش کنترل و افزایش بهزیستی ذهنی میباشد. راسل (2008)، در پژوهشی بیان میکند که تحقیقات رابطه بین بهزیستی ذهنی و عملکرد شغلی را نشان دادهاند.
ردی و جیشانکار (2012)، در پژوهشی با عنوان بهزیستی ذهنی و رضایت شغلی نشان دادند که بهزیستی ذهنی زنان و مردان تفاوت معنی داری ندارد، رضایت شغلی زنان و مردان تفاوت معنی داری دارند (مردان رضایت شغلی بیشتری دارند) و همچنین بهزیستی ذهنی و سطح رضایت شغلی با هم رابطه دارند به طوری که بهزیستی ذهنی بالاتر موجب رضایت شغلی میگردد و بالعکس. همچنین طبق ادبیات پژوهش ايجاد احساس خوشايند به هنگام داشتن عملكرد خوب و احساس ناخوشايند به هنگام بروز عملكرد ضعيف، ويژگي و خاصيّت اصلي انگيزش دروني ميباشد (هاکمن و اُلدهام، 1980). کارکنان با داشتن احساس خوشایند و عاطفه مثبت ذهنی میتوانند انگیزش درونی خود را تقویت نموده و از این طریق عملکرد شغلی خود را نیز افزایش دهند.
فرضيه چهارم : عاطفه منفی بهزيستي ذهني ، عملکرد شغلي کارکنان بندر شهيدرجايي را پیش بینی می کند . برای بررسی این فرضیه از تحلیل رگرسیون مربوط به عملکرد شغلي و عاطفه منفی بهزيستي ذهني استفاده شد، با توجه به این که ضريب تعيين 0.25 = R ² می باشد، نتیجه گرفته می شود که عاطفه منفي بهزيستي ذهني به عنوان متغير پيش بين به ميزان 2.5% توانسته عملکرد شغلي را توضيح دهد و ميزان پراكندگي داده ها حول اين رگرسيون 4.582 مي باشد . نتايج تحليل رگرسيون مربوط به عملکرد شغلي و عاطفه منفي بهزيستيذهني نشان داد که اين مقدار رابطه به دست آمده با 5.061F = در سطح 0.05 p< معنيدار است لذا رابطه به دست آمده بهترين تركيب خطي ممکن بين عاطفه منفي بهزيستي ذهني با متغير وابسته عملکرد شغلي بوده است.
همچنین ضرايب β و مقادير t و سطح معني دار براي عملکرد شغلي و عاطفه منفي بهزيستي ذهني تأیید کننده این مطلب است که عاطفه منفي بهزيستي ذهني به طور معني داري عملکرد شغلي را پيشبيني مي کند. البته باید توجه داشت که این مؤلفه پيشبيني کننده منفي عملکرد شغلي ميباشد. لذا به طور کلی مولفه عاطفه منفي بهزيستي ذهني مي تواند روي هم رفته تقريباً 2.5% از واريانس عملکرد شغلي را تبيين نمايد.
طبق ادبیات پژوهش پايين بودن توان انگيزشي شغل باعث ميگردد كه انگيزش دروني فرد نيز در سطحي پايين بوده و از اين رهگذر احساس فرد بهواسطة چگونگي حسن انجام كار چندان تحت تأثير قرار نگيرد (هاکمن و اُلدهام، 1980). داشتن احساسات ناخوشایند سبب بروز بی رغبتی به محیط و کار شده، و به مرور منجر به غیبت، کم کاری، جابجایی و ... می شود که نتیجه آن پایین آمدن عملکرد شغلی فرد می شود.
فرضيه پنجم : مولفه های بهزيستي ذهني ، کيفيت زندگي کارکنان بندر شهيدرجايي را پیش بینی می کند. برای بررسی این فرضیه از رگرسیون چندگانه به روش ورود همزمان مولفه ها استفاده شد، با توجه به این که ضريب تعيين 0.061 = R ² می باشد، نتیجه گرفته می شود که مولفه های بهزيستي ذهني به عنوان متغير پيشبين به ميزان 6.1% توانسته کيفيت زندگي را توضيح دهد و ميزان پراكندگي داده ها حول اين رگرسيون 9.165 مي باشد. نتايج تحليل رگرسيون مربوط به کيفيت زندگي و مولفه های بهزيستي ذهني نشان می دهد که اين مقدار رابطه به دست آمده با 6.352 F = در سطح 0.01 p< معني دار است. لذا رابطه به دست آمده بهترين تركيب خطي ممکن بين مولفه های بهزيستي ذهني با متغير وابسته کيفيت زندگي بوده است.
هم چنین ضرايب β و مقادير t و سطح معني دار براي کيفيت زندگي و مولفه های بهزيستي ذهني نشان دهنده این مطلب است که مولفه بهزيستي ذهني فقط برای عاطفه مثبت در سطح معني داري کيفيت زندگي را پيشبيني ميکند. تاثیر مؤلفه عاطفه منفی در پیش بینی کیفیت زندگی بسیار پایین می باشد . به طور كلي مولفه بهزیستی ذهنی (عاطفه مثبت و منفی) بطور همزمان مي توانند روي هم رفته تقريباً 6.1% از واريانس کيفيت زندگي را تبيين نمايند. طبق ادبیات پژوهش، بهزيستي روانشناختي را ميتوان واکنشهاي عاطفي و شناختي به ادراک ويژگيها و توانمنديهاي شخصي، پيشرفت بسنده، تعامل کارآمد و موثر با جهان، پيوند و رابطه مطلوب با جمع و اجتماع و پيشرفت مثبت در طول زمان تعريف کرد. اين حالت ميتواند مؤلفههايي مانند رضايت از زندگي، انرژي و خلق مثبت را نيز در برگيرد (کارادماس ، 2007). لذا می توان گفت که واکنش های عاطفی (مثبت یا منفی) با رضایت از زندگی رابطه دارند.
از سوی دیگر کیفیت زندگی به جنبه هایی از زندگی اشاره دارد که زندگی را خوشایند و ارزشمند می سازد، حوزه کیفیت زندگی فراتر از نشانه های معمول است و دربرگیرنده بهزیستی ذهنی، رضایت فرد و کارکردهاست (مانسینی و همکاران، 2003). لذا طبق بیان دانشمندان نیز می توان گفت که بهزیستی ذهنی با کیفیت زندگی رابطه دارد و می تواند آن را پیش بینی نماید.
هم چنین این یافته پژوهش با یافته های مطالعات پیشین نیز همخوان می باشد. مونیکا ماریانوآگومز و همکاران (2010)، در پژوهشی با هدف بررسی بهزیستی ذهنی با کیفیت زندگی در بیماران سرطانی نشان دادند که همبستگی مثبت و بالایی بین زمان پس از تیروئیدکتومی و درجه بهزیستی ذهنی و کیفیت زندگی وجود دارد، همچنین همچنین نتایج نشان داد که همبستگی بالایی (در سطح 99 درصد معنیدار) بین دو مؤلفه بهزیستی ذهنی و کیفیت زندگی وجود دارد.
فرضيه ششم : مولفه های بهزيستي ذهني ، عملکرد شغلی کارکنان بندر شهيدرجايي را پیش بینی می کند .
کاربرد این مطلب:
نقد پایان نامه، آموزش روش تحقیق، منبعی برای فصل دوم پایان نامه، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی