مشخصات این پایان نامه:
 

رابطه خودکنترلی و سبک­های فرزندپروری با بهزیستی روانشناختی در بین دانش­آموزان دبیرستانی شهرستان آباده

منابع فارسی و لاتین: دارد
پژوهش های داخلی و خارجی: دارد
پیوست و پرسشنامه: دارد
فهرست مطالب: دارد
تعداد صفحه: 120
نوع فایل: word کد Psy218
برای دانلود فایل کامل این پایان نامه به ادامه مطلب بروید...

بخش هایی از فصل پنجم این پایان نامه:

در فصل بعد به تحلیل و تبیین یافته های این فصل خواهیم پرداخت. در این فصل ابتدا خلاصه ای از پژوهش و نتایج حاصل از آن ارائه شده و پس از آن به بحث و نتیجه گیری و مقایسه یافته های پژوهش با پیکره دانش موجود پرداخته می شود و در رابطه با هر فرضیه بحث و نتیجه گیری شده است و در نهایت به بررسی محدودیت و پیشنهادات پژوهش پرداخته می شود.

5-1- بحث در مورد فرضیه اول

پژوهش فرضیه ی اول پژوهش بیان می دارد: "خودکنترلی می تواند بهزیستی روانشناختی دانش آموزان را پیش بینی نماید". برای بررسی این فرضیه، داده ها به کمک روش آماری تحلیل رگرسیون به شیوه ی هم زمان، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. با توجه به یافته های به دست آمده از پژوهش، خودکنترلی قادر به پیش بینی تغییرات مربوط به بهزیستی روانشناختی دانش آموزان می باشد به طوری که مي‌توان 5/2 درصد واريانس متغير بهزیستی روانشناختی دانش آموزان را از طريق خودکنترلی تبيين کرد.

بنابراین فرضیه اول پژوهش مورد تأیید قرار می گیرد و نتیجه گرفته می شود که خودکنترلی بر بهزیستی روانشناختی دانش آموزان اثر مثبت دارد به عبارتی هر چه خود کنترلی فرد بالاتر باشد، انتظار می رود که شخص در احراز شرایطی که به بهزیستی روانشناختی منجر گردد، بیشتر موفق باشد. یا به عبارتی دیگر، خودکنترلی به عنوان یک عامل ضدبازدارنده در فراگیری توانمندی های لازم برای بهزیستی روانشناختی، عمل می‌کند. نتیجه ی به دست آمده از این پژوهش با نتایج پژوهش های بارن (1989)، بلکلی و همکاران (2003)، بریک و همکاران (2005)، کاشال و کوانتس (2006)، وینستوک (2009)، بهرامي خوندابي (1383)، خدایاری و شهابی(1388) و کوثر و همکاران (1390) همسو می باشد.

یافته های پژوهش های مذکور به طور قابل توجهی حاکی از آن است که بین خودکنترلی و بهزیستی روانشناختی رابطه معناداری وجود دارد. همچنین این پژوهش ها نشان داده-اند، خودکنترلی پایین با حالت های روانشناختی نظیر اضطراب، کیفیت زندگی پایین، سوء مصرف مواد، بهزیستی روانشناختی ضعیف و رفتارهای ضداجتماعی رابطه دارد. دای و کلیدوف (2003) به اين نتيجه رسيده اند كه افراد با خودكنترلي بالا بيشترين مهارت اجتماعي را دارند و از بهزیستی روانشناختی مطلوبی برخوردارند. همسو با یافته های این پژوهش چائوچارد، لوین، کامپرسینو، هیشام و گورلیک (2013) اذعان می دارند افرادی که از سطح خودکنترلی بالایی برخوردارند می توانند احساسات، رفتار و افکار خود را تحت کنترل در آورده و از علل رفتار مشکل زای خود آگاه شده و به راحتی آن ها را بازشناسی کنند.

خودکنترلی شناختی نیز می تواند عامل مهمی در هدایت فرد به تفکر درباره جنبه های مثبت و منفی رفتار باشد. هسمو با یافته های این پژوهش، بررسي های فلورین و همکاران (1995) و بروکز (2003) گوياي آن هستند كه خودکنترلي با سلامت بدني و رواني رابطه مثبت دارد و به عنوان يك منبع مقاومت دروني، تاثيرات منفي استرس را كاهش مي دهد و از بروز اختلال هاي بدني و رواني پيش-گيري می کند و به طور کلی منجر به افزایش بهزیستی فرد می گردد. و از سوی دیگر روانپزشکان فردی را از نظر روانی سالم می دانند که تعادل بین رفتارها و خودکنترلی در مواجهه با مشکلات اجتماعی را داشته باشد (حردانی، 1385)، که این نیز با نتیجه ی به دست آمده از پژوهش حاضر همسوست.

در این زمینه لازم به ذکر است در شرایطی که بهزیستی روانی افراد آسيب ديده، تحت تأثير پيامدهاي منفي پيشامدهاي ناگوار قرار مي گيرد، خودکنترلي و خودتاب آوري از منابع درون فردي هستند كه مي توانند سطوح استرس و ناتواني را در شرايط ناگوار تعديل نمايند و اثرات منفي استرس را كم رنگ تر جلوه دهند.

همچنین نتیجه ی به دست آمده از این پژوهش منطبق با نظریه خودمختاری ریان و دسی (2001) است که در آن عنوان شده است که هر فرد داری سه نیاز روانی خودمختاری، شایستگی و وابستگی می باشد، كه ارضاء آن ها از ضروریات رشد فردی و کیفیت زندگی مطلوب می باشد. بر اساس نظریه خودمختاری زمانی كه افراد بر اساس دلیل درونی (سبك تنظیم درونی و همانندسازی) عملی را انجام دهند رضایت از زندگی بیشتری دارند و ناامیدی كمتری را احساس می كنند و نهایتاً سازگاری بهتری نیز دارند (شلدون، ریان و ریس ، 1996؛ شلدون و كازر ، 1995) و زمانی كه افراد بر اساس دلیل بیرونی (سبك تنظیم بیرونی و درون فكنی) عمل كنند رضایت كمتر و ناامیدی بیشتری خواهند داشت (شلدون، ریان و ریس،1996).

یافته های به دست آمده از این پژوهش نیز با نظریه مذکور سازگار است. در تبیین یافته های این پژوهش مطابق با نظرات چائوچارد و همکاران (2013) می توان گفت افرادی که خودکنترلی پایینی دارند، در پیش بینی پیامدهای منفی بلندمدت رفتار خود مشکل دارند، بدین ترتیب پیامدهای منفی رفتار خود را که می تواند منجر به کاهش بهزیستی روانی گردد را به میزان کمتری مورد بازبینی قرار می دهند، برعکس افراد دارای خودکنترلی بالا به دلیل اینکه به آسانی می توانند آینده سوء رفتارهای خود را خطرآفرین و هزینه بر تشخیص دهند، به میزان بیشتری احساس گناه کرده و در صدد جبران رفتارهایی بر می آیند که بهزیستی روانی آن ها را به مخاطره می اندازد. دای و کلیدوف (2003) اذعان می دارند که نارسایی خودکنترلی با مفهوم تکانشگری و اضطراب رابطه دارد و نشانگر ناتوانی در تفکر در مورد پیامد رفتار است که این نیز می تواند تأییدی بر یافته-های این پژوهش باشد.

مقصود از كنترل، آن است كه فرد به توانايي هاي خود براي اثرگذاري بر نتايج رويدادها ايمان داشته باشد كه اين خود موجب بهزيستي روان شناختی فرد مي شود (كارور، شي ير و سيجراستروم ، 2010). از طرف دیگر نتیجه به دست آمده از این پژوهش را می توان این گونه تبیین نمود که خودکنترلی بیش از حد با تقویت نگرش انتقادی نسبت به رفتار خود و ویژگی های مهربان بودن به خود، ذهن آگاهی و حس انسانیت مشترک با تقویت خودپذیری و قبول جنبه های نامطلوب رفتار شخصی باعث می شوند فرد به میزان بیشتری انگیزه ترک رفتارهای خودتخریبی داشته و برای تغییر رفتاری که می تواند بر بهزیستی روان شناختی اثر منفی داشته باشد، انگیزه بالایی داشته باشد (اسکندر و آکین ، 2011).

كريتنر و کینیکی (2007) معتقد است که خودكنترلي بيانگر ميزان مطابقت ويژگي هاي رفتاري خود با شرايط و موقعيت موجود است. با این حال البرزی و البرزی (1385) گزارش کرده اند که اگر شریط زندگی فرد به گونه ای باشد كه امكان تأثیرپذیری از محیط را كمتر فراهم سازد یا به عبارتی خودمختاری را در فرد بیشتر كند، طبیعتاً احساس رضایت بیشتری از زندگی حاصل می گردد و فرد بهزیستی روانی خود را بالا گزارش می كند. با این حال از مجموع مطالب ارائه شده می توان نتیجه گرفت که ضعف در خودکنترلی هسته اصلی بسیاری از مشکلات نوجوانان می باشد، به گونه ای که افراد با خودکنترلی بالا انعطاف بیشتری در موقعیت های تنش زا از خود نشان می دهند و از سلامت و بهزیستی روانی بهتری برخوردار هستند.

5-2- بحث در مورد فرضیه دوم پژوهش

فرضیه ی دوم پژوهش بیان می دارد: "سبک های فرزندپروری والدین می تواند بهزیستی روانشناختی دانش آموزان را پیش بینی نماید". برای بررسی این فرضیه، داده ها به کمک روش آماری تحلیل رگرسیون به شیوه ی هم زمان، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

با توجه به یافته های به دست آمده از پژوهش، سبک های فرزندپروری قادر به پیش بینی تغییرات مربوط به بهزیستی روانشناختی دانش آموزان می باشد به طوری که مي‌توان 1/3 درصد واريانس متغير بهزیستی روانشناختی دانش-آموزان را از طريق سبک های فرزندپروری تبيين کرد. بنابراین فرضیه دوم پژوهش مورد تأیید قرار می گیرد و نتیجه گرفته می شود که سبک فرزندپروری مستبدانه بر بهزیستی روانشناختی دانش آموزان اثر منفی و سبک فرزندپروری مقتدرانه بر بهزیستی روانشناختی دانش آموزان اثر مثبت دارد به عبارتی بر اساس یافته های پژوهش می‌توان گفت، با یاری جستن از سبک فرزندپروری مقتدرانه و دوری جستن از سبک فرزندپروری مستبدانه می‌توان به بهزیستی روان شناختی مطلوب رسید. همچنین یافته‌های این تحقیق حاکی از آن است که سبک فرزندپروری سهل انگارانه، هیچ تأثیری بر بهزیستی روانشناختی افراد، ایجاد نمی نماید.

نتیجه ی به دست آمده از این پژوهش با نتایج پژوهش های پتیت و باتیس (1989)، لاستر و همکاران (2000)، حمداله زاده (1381)، فرهنگ فلاح (1382)، رئیسی (1386) و عزیزی و همکاران (1389) همسو می باشد. یافته های این پژوهش ها به طور قابل توجهی حاکی از آن است که بین نوع سبک فرزندپروری و بهزیستی روانشناختی رابطه معناداری وجود دارد. هسمو با یافته های این پژوهش، بررسي های بامرید (1991)، دکوویچ و جانسنز (1992)، دیش (1990)، لامبرن و همکاران (1991) گوياي آن هستند كه بین سبك هاي فرزندپروري و بهزیستی روانشناختی كودكان رابطه وجود دارد. همچنین همسو با یافته های پژوهش حاضر، یافته های پژوهش رابرتسون و سايمونز (1989) و بن- زور (2003) نیز از وجود رابطه بين متغيرهاي روابط با والدين و بهزيستي ذهني حمايت كرده اند.

نتیجه ی به دست آمده از این پژوهش را می توان با نظريه ي خود-تعيين گري دسي و ريان (1985) تبیین کرد. دسي و ريان (1985) در نظريه ی خود-تعيين گري چنين فرض مي كنند كه دروني سازي منسجم، تنظيمات رفتاري و پذيرش دروني ارزش هاي اجتماعي، كه لازمه حفظ سلامت و بهزیستی رواني است، وابسته به شرايط محيطي است. حال این که در اين ميان روابط با والدين به عنوان منبعي مهم براي تجارب روزمره ی فرزندان به ویژه نوجوانان به شمار مي آيد (كاتلين و اپستاين ، 1992).

همچنین ريان و دسي (2000) عنوان می دارند که روابط گرم با والدين، مطلوب دانستن خود و استقلال نيز هر يك در ميزان بهزيستي ذهني از اهميت قابل توجهي برخوردار هستند که یافته های پژوهش حاضر تأییدی بر این می باشد. همچنین نتیجه ی به دست آمده از این پژوهش را می توان بر اساس مدل آسیب پذیري- استرس تبیین نمود. مطابق با این مدل عوامل مربوط به خانواده به عنوان عامل زمینه ساز در آسیب-پذیري و بهزیستی روانی فرد مورد بررسی قرار می گیرد (هریس و کرتن، 2002). نهاد خانواده به دلیل تأثیر بلاشک خود بر رشد روانی و اجتماعی فرزندان همیشه مورد توجه متخصصین امر واقع گردیده است.

خانواده به عنوان كوچكترين واحد اجتماعي، اساس تشكيل جامعه و حفظ عواطف انساني است و هرگونه نارسايي در عملكرد خانواده تاثيرات نامطلوبي در بهنجار نمودن فرزندان ايجاد مي کند. بیشترین افراد ناسازگار و مسأله دار، وابسته به خانواده هاي دارای سبک سهل انگارانه و مستبدانه هستند و فرزنداني كه مربوط به خانواده هاي پركشمكش مي باشند به سبب عدم برخورداري از آرامش رواني و عدم تمركز و آشفتگي بيشتر رفتارهاي ناسازگارانه بیشتری از خود نشان می دهند و از بهزیستی روانشناختی ضعیف تری برخوردارند (بارلو، 1992؛ به نقل از زارع مقدم، 1385). به عبارت دیگر، رابطه بين كودكان و والدين و ساير اعضاي خانواده را مي توان به عنوان نظام يا شبكه اي دانست كه در كنش متقابل با يكديگر هستند.

اين نظام به طور مستقيم و غيرمستقيم، از طريق سبك ها و روش هاي مختلف فرزندپروري در كودكان تأثير مي گذارد. سبک های فرزندپروری مجموعه ای از گرایش ها، اعمال و جلوه های غیرکلامی است که ماهیت تعامل کودک و والدین را در تمامی موقعیت های گوناگون مشخص می کند. سبک های فرزند پروری ابعاد رشدی متفاوتی را در فرزند تحت تأثیر قرار می دهد. در تبیین نتیجه ی به دست آمده از این پژوهش می توان عنوان کرد که چون والدين مستبد بيش از ساير والدين، اضطراب فرزندان را فراهم مي آورند، لذا به همین میزان و شاید بیشتر بهزیستی روانشناختی فرزندانشان را به مخاطره می اندازند. در این زمینه تامپسون، هالیس و ریچاردز (2003) از نگرش هاي فرزندپروري مستبدانه به عنوان یک خطر براي مشکلات سلوکی یاد کرد.

همچنین ري و پلاپ (2004) در پژوهشی تأثیر کیفیت فرزندپروري والدین بر نوجوانان مبتلا به اختلال هاي مقابله اي و رفتاري را مورد بررسی قرار داده و نشان دادند که نوجوانان بهنجار، والدین خود را به عنوان افرادي کنترل کننده و بی احساس می دانستند. با توجه به یافته های پژوهش حاضر چنین به نظر می رسد که نوجوانان خانواده های با سبک فرزندپروري مقتدرانه متکی به خود، آرام و امیدوار بوده و هویت شخصی آن ها آسیب نمی بینند. همچنین این شیوه به نظر می رسد با دلبستگی بیشتر به والدین به ویژه در دوران کودکی و احساس رضایت بیشتر از زندگی همراه بوده و زمینه را براي احساس ارزشمندي و عزت نفس بیشتر نوجوان و در نتیجه وضعیت بهداشت روانی مطلوب تر و به تبع آن بهزیستی روان شناختی فراهم می سازد. در صورتی که برخوردهاي مستبدانه با فرزندان می تواند با اثرات نامطلوب هیجانی و اعتماد به نفس پایین، زمینه را براي بروز اختلالات و آشفتگی هاي روانی فراهم سازد.

در این راستا برخی از صاحب نظران همچون باربر (1997) عقیده دارند که شیوه ي فرزندپروري مقتدرانه بر خلاف شیوه ي مستبدانه با فردیت و حس استقلال کودك در خانواده مربوط بوده که در ارتقاء سلامت روانی و بهزیستی روانشناختی اهمیت عمده اي دارد. در حالی که شیوه ي فرزندپروري مستبدانه با برخوردهاي خشن، محدودکننده و کنترل افراطی به فردیت و استقلال فرزندان در خانواده آسیب می زند و بهزیستی فرزندان را کاهش می دهد. احتمالاً شیوه ي سهل گیرانه نیز به خاطر فرصت خودگردانی بیشتر براي فرزندان و همچنین محبت بیشتر والدین به آن ها به جاي برخوردهاي خشن و تنبیه کننده در مقایسه با شیوه ي فرزندپروري مستبدانه وضعیت مطلوب تري از نظر بهداشت روانی براي فرزندان رقم زده است. اما با این حال پژوهش حاضر رابطه ی معناداری بین شیوه ی سهل گیرانه و بهزیستی روان شناختی نشان نداد.

همچنین تحقیقات نشان می دهد، استفاده از روش هاي انضباطی داراي کنترل کم و پذیرش بالا با درونی کردن معیارهاي اخلاقی، رابطه ي مثبت داشته و به هنگام حل تعارض هاي بین والدین و نوجوانان استفاده از کنترل پایین در مقایسه با کنترل بالا کمتر باعث کاربرد شیوه هاي خشونت آمیز و مخرب می شود (سپارا ، 2005) که این به نوبه خود به این معناست که استفاده از شیوه های مناسب فرزندپروری می تواند بهزیستی روان شناختی فرزندان را به دنبال داشته باشد. عوامل متعددي موجب مي شود كه شخصي كه در معرض خطر قرار مي گيرد، فشارهاي زندگي را تحمل كند اين عوامل شامل ويژگي هاي فردي، موقعيت خانوادگي و وضعيت محيطي است.

مطالعات نشان مي دهد كه حتي با داشتن مشكلات و ناراحتي ها، در صورتي كه خانواده انعطاف پذير و حمايت كننده ی مناسبي باشد، عامل مهمي در بهزیستی روان شناختی فرد است (به نقل از سوری، حجازی و سوری نژاد، 1393). بنابراین با توجه به مطالب ارائه شده و با توجه به نتیجه ی پژوهش حاضر و با مروری بر مطالعات انجام شده چنین به نظر می رسد نوجوانان و جوانان در خانواده هایی با سبک فرزندپروري مقتدرانه متکی به خود، آرام و امیدوار بوده و هویت شخصی آن ها آسیب نمی بیند. همچنین این شیوه به نظر می رسد با دلبستگی بیشتر به والدین به ویژه در دوران کودکی و احساس رضایت بیشتر از زندگی همراه بوده و زمینه را براي احساس ارزشمندي و عزت نفس بیشتر نوجوان و در نتیجه وضعیت بهداشت روانی مطلوب تر فراهم می سازد. در صورتی که برخوردهاي مستبدانه با فرزندان می تواند با اثرات نامطلوب هیجانی و اعتماد به نفس پایین، زمینه را براي بروز اختلالات و آشفتگی-هاي روانی فراهم سازد. در این راستا برخی از صاحب نظران عقیده دارند که شیوه ي فرزندپروري مقتدرانه بر خلاف شیوه ي مستبدانه با فردیت و حس استقلال کودك در خانواده مربوط بوده که در ارتقاء سلامت روانی و بهزیستی روانشناختی اهمیت عمده اي دارد.

در حالی که شیوه ي فرزندپروري مستبدانه با برخوردهاي خشن، محدود کننده و کنترل افراطی به فردیت و استقلال فرزندان در خانواده آسیب می زند. 5-3- نتیجه گیری یکی از محورهای ارزیابی سلامت جوامع مختلف، بهزیستی روان آن جامعه است. بی شک بهزیستی روان شناختی، نقش مهمی در تضمین پویایی و کارآمدی هر جامعه ایفا می کند. بهزیستی روان شناختی، از جمله اموری است که انسان ها در زندگی به دنبال آن هستند. در این میان دو عامل موثر بر بهزیستی روانشناختی عبارت است از خودکنترلی و نوع سبک فرزندپروری والدین که در این باره خانواده به عنوان كوچكترين واحد اجتماعي، اساس تشكيل جامعه و حفظ عواطف انساني است و هر گونه نارسايي در عملكرد خانواده تاثيرات نامطلوبي در بهنجار نمودن فرزندان ايجاد مي-كند به طوری که بيشترين افراد ناسازگار و مساله دار، وابسته به خانواده هاي با سبک فرزندپروری سهل انگار و مستبدانه می باشند.

از سوی دیگر با توجه به اهمیت و نقش خودکنترلی به عنوان هسته اصلی بسیاری از مشکلات نوجوانان، به گونه ای که افراد با خودکنترلی بالا انعطاف بیشتری در موقعیت های تنش زا از خود نشان می دهند و از سلامت و بهزیستی روانی بهتری برخوردار هستند. ضرورت توجه به این عوامل در تبیین بهزیستی روانشناختی دانش آموزان هر چه بیشتر احساس می-شود.

کاربرد این مطلب:

نقد پایان نامه، آموزش روش تحقیق، منبعی برای فصل دوم پایان نامه، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی