يکي از اهداف هر سازمان، دست يابي به بهره وري است. براي رسيدن به اين هدف، راهي جز توسل به نوعي ديدگاه سيستمي، بومي و کاربردي وجود ندارد. موفقيت هاي چشمگير دهه ي اخير سازمان هايي با حداقل امکانات از يک سو و شکست سازمان هايي با بهترين توانايي هاي مادي از سوي ديگر بيانگر نقش قابل توجه عوامل غير مادي و معنوي در موفقيت آنها بوده است (اسکولتز و اسکاتز ، 1998).
بهبود بهرهوري موضوعي بوده كه از ابتداي تاريخ بشر و در كليه نظامهاي اقتصادي و سياسي مطرح بوده است (كريمي و پيراسته، 1383). اما تحقيق درباره چگونگي افزايش بهرهوري بطور سيستماتيك و در چارچوب مباحث علمي تحليلي از حدود 230سال پيش به اين طرف به طور جدي مورد توجه انديشمندان قرار گرفته است. واژه بهرهوري براي نخستين بار به وسيله فرانسوا كنه رياضيدان و اقتصاددان مكتب فيزيوكراسي(حكومت طبيعت) به كار برده شده است.
در سال 1883 فرانسوي ديگري به نام «ليتره»، بهرهوري را دانش و فن توليد تعريف كرد. در سال 1950 سازمان همكاري اقتصادي اروپا به طور رسمي بهره وري را چنين تعريف كرد: بهرهوري حاصل كسري است كه از تقسيم مقدار يا ارزش محصول بر مقدار يا ارزش يكي از عوامل توليد بدست مي آيد (رفيعي و زيبايي ،1383). کوشش هاي بشر همواره بر آن بوده تا حداکثر نتيجه را با کمترين امکانات و عوامل موجود به دست آورد. اين کوشش ها را مي توان دست يابي به بهره وري بالاتر ناميد.
بهره وري، مفهومي است که به عنوان يک ويژگي بسيار مهم به سيستم هاي باز نسبت داده مي شود و اهميت آن تا اندازه اي است که مي توان آن را هدف نهايي هر سيستمي به حساب آورد (رضايي، 1388). براي بهره وري تعاريف متعددي ارائه شده است، بعضي از آنها بسيار توصيفي هستند مانند اينکه بهره وري استفاده بهينه از منابع انساني و مادي سازمان است که بر اساس اين تعريف، اندازه-گيري بهره وري يک مساله بسيار پيچيده و غامض تلقي مي گردد.آلبرت آفتاليون (1991) در مقاله اي تحت عنوان سه مفهوم قدرت، توليد و درآمد که در مجله اقتصاد سياسي به چاپ رسيد، بهره وري را به مفهوم رابطه ميان مقدار محصولي که در مدت معيني به دست مي آيد و مقدار عوامل مصرف شده در جريان توليد آن محصول تعريف نمود.