نظریه داده بنیاد ابتدا توسط گلَیسِر و اِشتراوس (1967) تعریف شد، هدف آن این بود که نظریه ای را به صورت استقرائی از داده های جمع آوری شده درباره یک پدیده خاص ایجاد یا کشف کند.

سه عنصر اصلی نظریه مبنایی عبارتند از مفاهیم، مقوله ها و قضایا. مفاهیم، واحدهای اصلی تحلیل هستند.

کوربین و اشتراوس (1990) می گویند: نظریه ها صرفاً با مشاهده یا گزارش اتفاقات یا فعالیت های واقعی ایجاد نمی شوند؛ یعنی نظریه ها از داده های خام به وجود نمی آیند.

اتفاقات، رویدادها و پیشامدهایی که مورد بررسی یا تحلیل قرار می گیرند، سنجه های بالقوه ای برای پدید هستند که برجسب های مفهومی را به خود می گیرند.

اگر یک پاسخ گو به محقق بگوید:

«من فعالیت هایم را هر روز صبح انجام می دهم و مابین اصلاح صورت و حمام استراحت می کنم» محقق می تواند این پدیده را با برچسب «شروع منظم» عنوان گذاری کند.

هنگامی که محقق با دیگر اتفاقات مواجه می شود و آنها را با اتفاقات اولیه مقایسه می کند، در صورتی که آنها شبیه به همان پدیده ها باشند، آنها را نیز می تواند زیر عنوان «شروع منظم» قرار دهد.

تنها با مقایسه رویدادها و نام گذاری پدیده های مشابه با واژه یکسان، محقق می تواند واحدهای اصلی نظریه را جمع آوری نماید.

مقوله دومین رکن نظریه مبنایی است که توسط کوربین و اشتراوس (1990) به صورت زیر تعریف شده است: .... مقوله ها در سطح بالاتر و انتزاعی تر از مفاهیم ارائه می شوند.

در سطح پایین تر همان گونه که مفاهیم از طریق مقایسه و شناسایی شباهت ها و تفاوت هایشان نام گذاری می شدند، در سطح بالاتر، مقوله ها نیز طی چنین فرآیند تحلیلی مقایسه ای ایجاد می شوند.

مقوله ها «سنگ بناهای» توسعه نظریه هستند و ابزارهایی را فراهم می کنند که به وسیله آن نظریه شکل می گیرد.

در ادامه مثال بالا می توانیم چگونگی دسته بندی مفاهیم و ایجاد مقوله ها را نشان دهیم.

علاوه بر مفهوم «شروع منظم»، تحلیل گر ممکن است مفاهیمی چون «خود درمانی»، «استراحت کردن» و «مراقب رژیم غذایی خود بودن» را ایجاد نماید.

هنگام کد گذاری، تحلیلگر باید متوجه باشد که اگر چه این مفاهیم در ظاهر با هم تفاوت دارند اما به نظر می رسد همه آنها دال بر فعالیت مشترکی به نام «تحت کنترل در آوردن بیماری» است.

این مقوله ها نیز به نوبه خود تحت عنوان انتزاعی تر «راهبردهای شخصی برای کنترل بیماری» قابل دسته بندی هستند. (p.7).

قضایا که سومین عنصر در نظریه مبنایی است، روابط تعمیم یافته بین مقوله و مفاهیم آن و هم چنین روابط بین مقوله های مختلف را نشان می دهد.

به مثابه فرآیند تکراری، نظریه مبنایی پیشاپیش ایجاد نمی شود که متعاقباً مورد آزمون قرار گیرد.

بلکه به جای آن، « ... به صورت استقرائی از مطالعه پدیده های مربوط به دست می آید.

یعنی این که، از طریق گردآوری و تحلیل منظم داده های مربوط به پدیده، قضایای نظریه مبنایی کشف، توسعه و به طور موقت مورد تأیید قرار می گیرد.

بنابراین، جمع آوری دالده ها، تجزیه و تحلیل و نظریه، در ارتباط دو سویه با یکدیگر قرار دارند.

پژوهشگر کار خود را با نظریه شروع نمی کند که سپس بخواهد آن را تأیید نماید.

بلکه کار را در یکی از حوزه های مطالعاتی آغاز می کند و اجازه می دهد که آن چه که به آن حوزه مربوط می شود، پدیدار گردد.» (Corbin & Strauss, 1990 , p.3).

در نظریه مبنایی برای اعتباریابی مطالعه و ایجاد پایایی یافته های تحقیق، چهار معیار مهم وجود دارد.

در واقع، این چهار معیار برای بررسی تمامی مطالعات کیفی توصیه می شود.

معیارهای مورد نظر عبارتند از: (الف) روایی سازه، (ب) روایی درونی، (ج) روایی بیرونی و (د) پایایی.

روایی سازه از طریق برقراری رویه های عملیاتی مشخص و روشن ایجاد می شود.

روایی درونی از طریق برقراری روابط علّی به دست می آید که در شرایط مشخصی منجر به شرایط دیگر می شود، این روابط از روابط اشتباه، تمیز داده می شوند و نشان دهنده اعتبار و درستی یافته ها هستند.

روایی بیرونی یعنی این که یافته های تحقیق تا چه اندازه قابل تعمیم است و شما به عنوان محقق تا چه اندازه می توانید محیطی را فراهم کنید که یافته ها به آنجا تعمیم داده شود.

تعمیم پذیری معمولاً به برخی نظریه های بزرگ تر یا سایر مطالعات باارزش (کمی و کیفی) اشاره دارد و نه جامعه آماری.

سرانجام، پایایی مستلزم نشان دادن عملیات پژوهش است- مانند روش های گردآوری داده ها- که می تواند با نتایج یکسانی تکرار شود.

روش چند جانبه، فن دیگری برای اطمینان از درستی، اعتبار و پایایی مطالعه است.

روش چند جانبه ممکن است به صورت چهار نوع اصلی زیر ظاهر شود:

(الف) چند جانبه بودن داده ها، که شامل زمان، فضا و اشخاص می شود

(ب) چند جانبه بودن محقق، که در آن به جای یک محقق / مشاهده گر از چند محقق / مشاهده گر استفاده می شود

(ج) چند جانبه بودن نظریه، که در آن برای تفسیر پدیده مورد مطالعه از بیش از یک چارچوب نظری استفاده می شود و

(د) چند جانبگی روش شناختی، که استفاده از روش های چندگانه را شامل می شود.

روش چند جانبه چندگانه حالتی است که شما در یک پایان نامه از مشاهده گران متعدد و هم چنین دیدگاه های نظری، منابع داده ها و روش شناسی های مختلف استفاده می کنید.

هم چنین شما می توانید برای ایجاد اعتبار و قابلیت اعتماد بیشتر، انعکاس پذیری را در تحقیق خود مورد استفاده قرار دهید.

انعکاس پذیری مستلزم آگاهی از نقش محقق در ایجاد معانی در طول فرآیند تحقیق است و تأیید این نکته که در انجام پژوهش نمی توان ذهنیت محقق را کنار گذاشت.

پس انعکاس پذیری به ما می گوید که تأثیر یک محقق با پیشینه مطالعاتی خاص را بر تحقیق با چه روشی بررسی کنیم (Nightingale & Cromby, 1999, p.228).

ویلیگ (2001) می گوید: دو نوع انعکاس پذیری وجود دارد : انعکاس پذیری شخصی و انعکاس پذیری معرفت شناختی.

«انعکاس پذیری شخصی» راه هایی را انعکاس می دهد که در آن ارزش ها، تجربیات، علائق، باورها، تعهدات سیاسی، اهداف بزرگ تر در زندگی و هویت اجتماعی ما، تحقیق را شکل می دهند.

آن هم چنین به این موضوع می پردازد که تحقیق چگونه می تواند روی ما به عنوان محقق، تأثیر گذاشته و در ما تغییر ایجاد کند.

«انعکاس پذیری معرفت شناختی» ما را وامی دارد تا با سؤالاتی از قبیل پرسش های زیر درگیر شویم: چگونه سؤال تحقیق، آن چه را که می توانیم بیابیم را تعریف یا محدود کرده است؟

طرح تحقیق و روش تحلیل داده ها، به چه نحوی داده ها و یافته ها را «ایجاد» کرده است؟

چگونه سؤالات تحقیق می توانند به طورمتفاوت بررسی شوند؟

این تحقیق چگونه می تواند به فهم متفاوتی از پدیده در حال بررسی منجر شود؟

بنابراین، انعکاس پذیری معرفت شناختی ما را تشویق می کند تا مفروضاتی را (درباره جهان و درباره دانش) منعکس کنیم که در جریان تحقیق ایجاد نموده ایم و به ما کمک می کند تا درباره نقش چنین مفروضاتی در تحقیق و یافته های آن بیندیشیم.

در ادامه، مثال از روش شناسی نظریه داده بنیاد مطرح می شود که درپایان نامه جُدری (2001) به کار رفته است (مثال 5.5).

 

مثال 5.5 :

چکیده :

هدف. هدف اصلی این مطالعه، ایجاد نظریه مبنایی بود که بتواند فعالیت منجر به موفقیت تحصیلی دانشجویان اسپانیایی را نشان دهد.

مخصوصاً، تمرکز این مطالعه روی کشف روابط و عوامل زمینه ای خانه، مدرسه و اجتماع بود که روی موفقیت تحصیلی شش دانشجوی اسپانیایی که دوره های تحصیلی قبلی را نیز با موفقیت گذرانده بود، تأثیر مثبت داشت.

روش. به دنبال گسترده ادبیات، یک چارچوب مفهومی از عوامل پشیبانی، انگیزش و تحصیلی درون محیط های خانه، مدرسه و اجتماع توسعه دادم که به نظر می رسید روی موفقیت تحصیلی دانشجویان اسپانیای تأثیر دارند.

سؤالات تحقیق روی شناسایی عواملی متمرکز بود که در روابط درون خانه، مدرسه و اجتماع نشان داده شده بود.

با استفاده از روش مطالعه موردی قوم نگاری، یافته ها منجر به ایجاد نظریه ای شد که به عنوان یک مدل دانشگاهی با نام نظزیه پیشرفت تحصیلی اسپانیا مطرح گردید.

نتایج. از یک چارچوب مفهومی پژوهش محور و داده ها جمع آوری شده به روش مطالعه قوم نگاری، یک نظریه مبنایی به وجود آمد که توانست فعالیت منجر به افزایش موفقیت تحصیلی دانشجویان اسپانیایی را توصیف کند.

نظریه پیشرفت دانشگاهی اسپانیایی از سه عامل اصلی، 18 عامل فرعی 12 رابطه تشکیل می شود.

سه عامل اصلی عبارتند از: الف) عوامل حمایتی، ب) عوامل انگیزشی و ج) عوامل تحصیلی. 18 عامل فرعی عبارتند از: الف) ارتباطات مثبت، ب) روابط مثبت بزرگسالان، ج) جو محبت آمیز، د) همکاری، ه) ارزش اهداف دانشگاهی، و) دانشجویان را به عنوان دارایی دانستن، ز) طرفدار سازش با محیط، ح) مدل های نقش مثبت بزرگسالان، ط) یادگیری خدمات، ی) محیط امن، ک) انتظارات بالا، ل) برنامه ها، م) ایجاد خود حمایتی، ن) احترام به زبان و میراث، س) تعلیم و تربیت پاسخ گو به لحاظ فرهنگی و زبانی، ع) فرهنگ و زبان مشترک، ف) والدین به عنوان موهبت و ص) رهبری پاسخ گو به لحاظ فرهنگی و زبانی.

 

12 رابطه عبارتند از: الف) مادر، ب) پدر، ج) برارادان یا خواهران بزرگ تر، د) پدربزرگ و مادر بزرگ، ه) عموها و عمه ها، و) معلم کلاس های آموزش دو زبانه مقدماتی، ز) معلم حوزه خاصی در دبیرستان، ح) مشاور دبیرستان، ط) مدیر مدرسه، ی) هم سن و سالان در برنامه پیشرفته، ک) روابط دانشکده/ دانشگاه و (ل) روابط با کلیسا (Jody, 2001,pp. iv-v).