معنویت، بهعنوان یک هوش، بیانگر مجموعهای از تواناییها و ظرفیتها و منابع معنوی است که کاربرد آن موجب افزایش انطباقپذیری و در نتیجه ارتقای سلامت روان افراد میشود (زوهر و مارشال ، 2000؛ کینگ ، 2008). معنویت، نیاز فرا رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچه شدن با کسی غیر از خود فرد است. این آگاهی ممکن است منجر به تجربه ای فراتر از خود شود (کرچتون ، 2008). از سوی دیگر، در برخی دیدگاهها بر جنبههای عاطفی و رفتاری هوش معنوی تأکید شده است.
هوش معنوی بهعنوان انتخاب بین روح و نفس و همچنین، بهعنوان داشتن عملکرد عاقلانه و توأم با عطوفت همراه با حفظ صلح درونی و بیرونی در هر شرایطی تعریف شده است. در اینگونه تعاریف بر جنبههای تعالیجویانه، درستکارانه و مهرورزانهی هوش معنوی تأکید گردیده است (مرعشی، 1390). پژوهشها از رابطهی بین معنویت و هوش معنوی با تابآوری، خبر میدهند. ادواردز (2001) معتقد است داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش عملی و دانش نظری را مطرح می کند. لذا نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوی و تمرین های آنها را هم ردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست؛ هرچند می توان گفت برای بهره مندی مؤثر از معنویت، داشتن توأمان دانش نظری و عملی لازم مي باشد.
هر چند که تحقیقات زیادی در حیطه رشد و تحول هوش معنوی صورت نگرفته است و نیازمند تحقیقات تجربی ـ کیفی است، ولی می توان گفت که استعداد این هوش در افراد مختلف، متفاوت است و در اثر برخورد با محیط های غنی که سؤالات معنوی را بر می انگیزاند، به تدریج تحول یافته و شکل می گیرد. به نظر می رسد سن و جنسیت نیز در هوش معنوی اثرگذار باشند. یونگ معتقد است که در بسیاری از افراد پس از 35 سالگی تغییرات عمده-ای در ناخودآگاه صورت می گیرد که ممکن است در روند معنویت و هوش معنوی تأثیرگذار باشند. همچنین بعضی از محققان، از جمله یونگ، معتقدند که در زنان این تحول متفاوت از مردان صورت می گیرد.
براساس تعريف هوش معنویت ممکن است امری شناختی ـ انگیزشی باشد که مجموعه ای از مهارت های سازگاری و منابعی را که حل مساله و دستیابی به هدف را تسهیل می کنند معرفی می نماید. هوش معنوی انجام سازگارانه و کاربردی موارد یادشده در موقعیت های خاص و زندگی روزمره است (به نقل از نازل، 2004).