رشد اجتماعی در بردارنده ارتباط سالم و منطبق با موقعیت در افراد است. تعلیم و تربیت، اگر به دنبال پرورش انسانهای رشد یافته باشد که هست؛ ناچار باید مسأله رشد اجتماعی را به عنوان یکی از زمینههای فعالیت خود، مورد ملاحظه قرار دهد. در کنار رشد در سایر مهارتهای تحصیلی پرداختن به جنبههای اجتماعی زندگی و کسب آمادگیهای لازم برای برقرای رابطهای سالم با دیگران، یکی از چالشهای فراروی نوجوانان و جوانان در حال پرورش و نیز به دنبال آن از وظایف دست اندرکاران تعلیم و تربیت است(حسینچاری و خیر، 1381).
بررسی دقیق و موشکافانه روابط بین فردی برای اولین بار، توسط سالیوان (1953؛ به نقل از حسینچاری و خیر، 1381) در قالب روابط بینفردی جایگاه خود را در مباحث روانشناسی به دست آورد. سالیوان بر لزوم برقراری رابطه با دیگران، به دلیل ریشه داشتن آن در نیازهای اساسی انسانی تاکید میکند و بیکفایتی در ارضای نیاز به صمیمیت دیگران یا صمیمیت بین فردی را تحت عنوان تنهایی مطرح میکند. این احساس بیکفایتی، تجربهای ناخوشایند و عمیق است و میتواند ناشی از عدم ارضای نیاز ذاتی به تماس فیزیکی باشد. نیاز به تماس فیزیکی، برخی احتیاجات (عضلانی- ناحیهای) کودک را بر آورده میسازد.
یکی از متغیرهایی که اخیراً پژوهشهاي زیادي را به خود اختصاص داده است، احساس تنهایی است. تنهایی یکی از تجارب معمول دوره جوانی و نوجوانی است (بارگ و همکاران،1993؛ به نقل از نجفی و همکاران، 1390). تمایل به صمیمیت بین فردی با هر انسانی از زمان تولد تا مرگ وجود دارد و هیچ انسانی نیست که به خاطر از دست دادن آن مورد تهدید قرار نگیرد. انسان با نیاز به ارتباط و صمیمیت متولد میشود (فرام ، 1959؛ به نقل از هینریش و گالون ، 2006). ماهیت انسان به طور طبیعی اجتماعی است.
از نظر بامیستر و لیری (1995) نیاز به تعلق داشتن در انسان یک انگیزه اساسی را شکل میدهد و باعث افکار، هیجانات و رفتارهای بین فردی مثبت، پایدار و مهم است. تعریف احساس تنهایی: به نظر سالیوان (1953؛ به نقل از حسینچاری و خیر، 1381)، نیاز به برقراری ارتباط در بزرگسالی به شکل نیاز به مشارکت در فعالیتهای اجتماعی بروز می کند و عدم ارضای آن، منجر به احساس تنهایی میشود. اوج نیاز به هم نوع در قالب احتیاج به محبت دیگران و تبادل محبت به منظور برقراری روابط دوستی صمیمانه یا در بالاترین سطح آن، نیاز به عشق نسبت به فردی دیگر متجلی میشود. ریشه تنهایی به نظر او، در عدم ارضای یکی از این نیازها، در مراحل مختلف است و همه آن ها میتوانند در قالب نیاز اساسی به تماس و صمیمیت بررسی شوند.
فرام رایکمن (1959؛ حجت، 1989؛ به نقل از حسینچاری و خیر، 1381)، ضمن ارایه شواهدی در تأیید نظریه سالیوان، خاطر نشان میکند که همه انسانها از تنها شدن هراس دارند و آستانه احساس تنهایی را متأثر از تاریخچه رشدی افراد میداند. به نظر وی، فقدان مستمر تماس فیزیکی در دوران کودکی، ممکن است به ناراحتیهای جسمانی و نیز عاطفی، اعم از احساس تنهایی منجر شود. احساس تنهایی زمانی به وجود میآید که تماس و رابطه فرد با دیگران کاذب باشد؛ به نحوی که تجربه عاطفی مشترکی برای این رابطه دوجانبه فرد با دیگران متصور نباشد و انسان در فرایند تماس با دیگران، فاقد یک ارتباط حقیقی و صمیمانه باشد (ونهالست، کالی مستر، لواکس، اسکولت، انگلس و همکاران ، 2012).