دائی شکری، کفترباز ماهری بود که همه ی عمر خود را وقف کفتر بازی کرده بود. به کفترهایش عشق می ورزید و زندگی اش را در وجود کبوترهای خود می دید.
جزئیات بیشتر در ادامه مطلب + دانلود فایل مقاله
منابع:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
15 صفحه
کد:
246 mt
دائی شکری، کفترباز ماهری بود که همه ی عمر خود را وقف کفتر بازی کرده بود. به کفترهایش عشق می ورزید و زندگی اش را در وجود کبوترهای خود می دید. مادر مهربانی داشت که همه او را لچک به سر خطاب می کردند ، نامی که خود دائی شکری بر روی او نهاده بود.
روزی در قهوه خانه ی محله با دوستانش، دائی رحمان را، که او نیز از کفتربازان ماهر بود، می بیند . آن دو با هم همیشه اختلاف داشتند. دائی شکری مهربان و جوانمرد لوطی بود ولی دائی رحمان اخمو و بدقلق و ناسازگار بود.
یکی از کبوترهای دائی رحمان مدتی بود که به جمع کبوترهای دائی شکری پیوسته بود و خود دائی شکری نیز از این موضوع اطّلاع داشت. آن روز در قهوه خانه دائی رحمان با تمسخر این مسئله را عنوان می کند. بین آنها جر و بحث و درگیری پیش می آید. دائی شکری بعد از زد و خورد بسیار به خانه بر می گردد و مادرش با دلخوری بر زخم هایش مرهم می گذارد و او را نصیحت می کند اگر چه می داند که فایده ای ندارد. دائی شکری این شیوه را برای زندگی خود انتخاب کرده بود و کسی کاری از دستش برنمی آمد.