«خوشنویسی معاصر ایران، در جبران کاربرد قدیمی و گستره 1000 سالهاش، به جنبههای صوری و تفننی و زیباییشناسانه خوشنویسی پرداخت. از حیث کمی گسترده شد.
جزئیات بیشتر در ادامه مطلب + دانلود فایل مقاله
منابع:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
48 صفحه
کد:
94 mt
هویت در تقابل با سنت و مدرنیسم
«هنرهای تجسمی ایران، در صد سال اخیر، به طور متناوب به مقابله و انکار مدرنیسم یا تسلیمشدن در برابر آن پرداخته و راه میانه ی استفاده از نقاش مدرن را همزمان با حفظ هویت نادیده گرفته است. تنها مسئله ای که باقی می ماند و باید روشن و شفاف شود، چگونگی حفظ کردن هویت و اصالت است.» (افشار مهاجر، 1384: 271) شاید هم به گفته عابدینی: «ایرانی کار کردن حاصل ایرانی زندگیکردن است.» (عابدینی، 1385) «غلامحسین نامی، هنرمندی از نسل دوم نقاشان مدرنیست ایران، درباره هویت هنر در جریان نوگرایی در ایران میگوید: در جریان خلاقیتهای هنری، بحث «هویت ملی و قومی» از اهمیت فراوانی برخوردار است. هیچ هنرمندی نمیتواند هویت خویش را انکار کند. بنابراین هویت، اصلی مهم در خلاقیت هنری است. اگر هنرمندی صمیمی و آگاه به فرهنگ و تاریخ گذشته خود باشد، بازتاب سنت در آثارش خودبهخود ظاهر میشود، بدون آنکه تظاهری در این امر داشته باشد.» (نامی، 1384) (تصویر 2-57) از همان ابتدا گروهی بودند که فقط به ظاهر نقاشیهای دنیای غرب نگاه میکردند و از آنها بهره میبردند. آنها در عین اینکه از تکنیکها استفاده میکردند، محتوای کارشان هم کاملاً غربی بود ولی خیلیها سعی کردند، محتوای کارشان ایرانی و تکنیکشان غربی باشد. اوج این اتفاق، پیدایش مکتب سقاخانه بود. گروهی از هنرمندان احساس کردند هویت ایرانی باید یکجا نمایان شود؛ «ما ایرانی هستیم و سنتی بسیار غنی و طولانی پشت سرمان است، در حقیقت هویت ما آغشته به این فرهنگ است، پس فرهنگ باید خود را یک جایی نشان دهد». سقاخانه به دنبال این قضیه رفت اما متأسفانه بسیاری از هنرمندانی که در سقاخانه کار میکردند، نگاهی روبنایی داشتند و به عمق نرفتند. از موتیفهای ظاهری که خیلی معمولی و پیشپا افتاده بود، استفاده کردند تا نشان دهند ما به هویت ایرانی نزدیک شدهایم و در حالی که سنت و هویت یک مسئله روبنایی نیست، پنهان است و به همین سادگی قابل دسترسی نیست. تنها هنرمند آگاه به فرهنگ و هنر خودمان و زبان هنر دنیای غرب، میتواند به آن مراجعه کند. استفاده از یک اسلیمی، خوشنویسی فارسی و رنگ آبی لاجوردی عواملی روبنایی هستند. هویت در عمق حرکت میکند. اما به هر حال تلاشی اینچنین صورت گرفت و راه توجه به هویت ایرانی در هنر مدرن باز شد، درعین حال، آن کمبود نقد و بررسی هیچگاه هنر ما را ترک نکرد و بدون شناخت کمبودها و ابراز اشتباهها، خیلی در مواقع به بیراهه رفتیم. (افلاکی، 1382:ش 1)
باور آغداشلو در خط-نقاشی، بازتاب بحران هویت است در هنر معاصر ما: «خط-نقاشی به دنبال راهی است که بشود مدرنیسم انکارکننده سنت و گذشته را با هنر سنتی و قدیمی همراه و هماهنگ و ادغام کند. در مکتب خط-نقاشی، خیل عظیمی هم بودند که پوست برداشتند و مغز بگذاشتند و جز تقلید بیمایه حاصلی ندادند. بحران هویت ما هم از این راه حل نشد. عمر خط-نقاشی هم چندان طولانی نشد و در جوانی پیر شد و به توفیقهای گاهوبیگاه و تمجیدهای غلوشده دل خوش کرد.» وی در نقد خوشنویسی ایرانی در متن هنر کیچ جهانی، دلایل دیگری برای پیری زودرس خط-نقاشی آورده است: «تلاشهایی که به دست هنرمندان دیگری که مکتب خط-نقاشی را پایه گذاشتند صورت گرفت که در نهایت به انکار و درهم شکستن بنیانهای اصلی خوشنویسی سنتی ایران منجر شد. نو شدنی بود حاصل دستاندازی انسان معاصر بر گنجینه میراث فرهنگی بشر، بیاعتنایی به مرزبندیهای فرهنگی و جغرافیایی و ...» (آغداشلو، 1390)
شاید بتوان از دیگر دلایل بحران هویت در تقابل با سنت و مدرنیسم را «نداشتن بنیه قوی و غنی برخی از آنها در خوشنویسی و همچنین عدم شناخت و تجربه کافی تعدادی دیگر از هنرهای تجسمی و جمعشدن این دو ویژگی در یک فرد در میدان عمل، بسیار دشوار است؛ عدم ارتباط کافی با خوشنویسی سنتی و جامعه خوشنویسی ایران و گاه نامهربانی در حق آنها، به حاشیه راندهشدن عنصر خط نسبت به دیگر عناصر هنرهای تجسمی، قائم به شخص بودن به جای تکیه بر جریانات فرهنگی و هنری، عدم تدوین و تبیین اصول و قواعد و شکل نگرفتن مراکز و انجمنهای آموزش، پررنگ شدن انگیزههای اقتصادی و تجاری و توجه بیش از حد به ذائقه و علاقه مشتریان داخل و خارج از کشور، غلبه علم و تکنیک بر هنر و موارد احتمالی دیگر. دانست.» (طاهریان، 1390) جلیل ضیاءپور در کنفرانس هنرهای تجسمی که در حاشیه ی دومین دوسالانه تهران برگزار شد، می گوید: «اگر بخواهیم آگاهانه عمل کنیم، لازمه اش، هم آشنایی با هنر خودی و هم آشنایی با هنر بیگانه است که این امر سبب بیداری خواهد شد... ما ایرانی هستیم و در ایران زندگی می کنیم، بنابراین آنچه می سازیم باید معرف ما باشد.» (گودرزی، 1384: 178)