زمانی که حادثه تهدیدکنندهای سبک زندگی آرام فرد را مختل میکند، وی با هسته مرکزی وجودی خود مواجه میشود (استیونز ، ١٩٩٢) و نگرانیهای وجودی که با آگاهی فرد از مرگ و خطر بالقوه تهدیدکننده به وجود می¬آید، میتواند منبع قابلتوجه آزردگی در افرادی باشد که با بیماریهای تهدیدکننده زندگی دست به گریبان هستند
جزئیات بیشتر در ادامه مطلب + دانلود فایل مقاله
پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
42 صفحه
کد:
1630 mg
اضطراب¬های وجودی- آزردگیهای وجودی و مظاهر آن- تحریفات شناختی- نظریه¬ی درمان بک- رویکرد وجودی- درمان وجودی- شباهت و تفاوت دیدگاه شناخت درمانی بک با رویکرد وجودی- درمانهای تلفیقی- شناخت درمانی¬های تلفیقی- شناخت درمانی هستی نگر- ساختار و اهداف شناخت درمانی هستی نگر(بهمنی و همکاران، 1389)- نتایج تحقیقات انجامشده در داخل و خارج از کشور- تحقیقات انجامشده در داخل کشور- مطالعات رواندرمانیهای انجامشده بر روی HIv- -تحقیقات انجامشده در خارج از کشور- منابع لاتین.
زمانی که حادثه تهدیدکنندهای سبک زندگی آرام فرد را مختل میکند، وی با هسته مرکزی وجودی خود مواجه میشود (استیونز ، ١٩٩٢) و نگرانیهای وجودی که با آگاهی فرد از مرگ و خطر بالقوه تهدیدکننده به وجود می¬آید، میتواند منبع قابلتوجه آزردگی در افرادی باشد که با بیماریهای تهدیدکننده زندگی دست به گریبان هستند (هنوک و دنیلسون ، ٢٠٠٩، لیانگ و اسپلن ،٢٠١٠).
بر اساس دیدگاه وجودی، رویارویی هر انسانی با مسلمات هستی و دلواپسیهای غایی که از ویژگیهای درونی قطعی و گریزناپذیر هستی انسان در جهان آفرینش به شمار میآیند، اضطرابآوراست.
سازههای عمیقی که ریشه در هستی انسان دارند و حقایق زندگی را میسازند: مرگ و نیستی، مسئولیت و آزادی، معنا و پوچی و تنهایی.
هر یک از ما سخت نیازمند جاودانگی، استواری، همزیستی و الگویی برای سرمشق قرار دادن هستیم و با این وجود، همگی باید با مرگ ناگزیر، بی¬پایگی، تنهایی و پوچی روبرو شویم (یالوم،1980/1390).
از آنجایی که اضطراب ویژگی هستی شناختی هر فردیست که در رابطه با تهدید نیستی در وجود ما ریشه دوانیده، لذا پذیرش آزادی و آگاهی از متناهی بودن، ناگزیر موجب اضطراب میشود.
در واقع اضطراب چیزی نیست که داشته باشیم، بلکه چیزی است که هستیم (می،1977؛ نقل از پروچاسکا و نورکراس،1957/1389).
توجه نظر به نگرانیهای وجودی در این بیماران از این مفهوم ناشی میشود که بیماری تداعی گر مرگ و بیماری پیشرونده است و بنابراین جرقهای برای برانگیختن ترسهای وجودی محسوب میشود (استرانگ ،١٩٩۷).
در واقع بیماری مرگ نزدیک است»، در اینجاست که پرسشهای وجودی آغاز میشود (وستمن ، برگنمار ، اندرسون ، ٢٠٠۶).
چرا من؟ ممکن است برای بهبودیاش شروع به دعا و نیایش بکند چرا که همچنان در مرحله انکار بیماری و موقعیتش به سر میبرد.
از آنجایی که به دعا و درخواستش برای شفا یافتن پاسخی داده نمیشود، سؤالات دیگری پرسیده میشود: «آیا خدا داره منو به خاطر گناه های گذشته ام تنبیه و مجازات می کنه؟ آیا خدا اصلا نگران من هست؟ آیا خدا قدرت داره که تغییری توی وضعیت من به وجود بیاره؟» (کوئنیگ ، 2004).
در اینجا دیدگاهش در مورد خود و جهان به چالش کشیده میشود، چرا که شکافی بین اطلاعات نهفته در منبع فشار زا از یک طرف و انتظارات و باورهای مثبت افراد در مورد جهان از طرف دیگر به وجود میآید (لیپور،2001؛ نقل از کرنان و لیپور ، 2009).