هوارد گاردنر (1983) استاد دانشكدة علوم تربيتي دانشگاه هاروارد، معتقد است مهم¬ترين خدمتي كه آموزش ميتواند در جهت رشد كودك انجام دهد آن است كه او را با توجه به استعدادهايش به سوي مناسبترين زمينه هدايت كند يعني به جايي كه او در آن خشنود و كارآمد باشد.
جزئیات بیشتر در ادامه مطلب + دانلود فایل مقاله
پیشینه داخلی و خارجی:
دارد
منابع فارسی:
دارد
منابع لاتین:
دارد
نوع فایل:
Word قابل ویرایش
تعداد صفحه:
62 صفحه
کد:
1507 mg
مقدمهاي در زمينه هوش - تعاريف هوش- طبقهبندي هوش - نظريههاي هوش- نظرية گالتون در زمينة هوش- نظريههاي عاملي هوش- نظريه اسپيرمن در زمينه هوش- نظريه ثرندايك در زمينه هوش- نظريه تامسون در زمينه هوش- نظريه ترستون در زمينه هوش- نظريه گيلفورد در زمينه هوش- نظريه كاتل در زمينه هوش- نظريه جنسن در زمينه هوش- نظريه ژان پياژه در زمينه هوش- نظريه برونر در زمينه هوش- نظريه هانت و کيلفورد لانبرگ در زمينه هوش- نظريه كاگنر در زمينه هوش- نظريه ديويد وكسلر در مورد هوش شناختي- نظريه گاردنر در مورد هوش شناختي- نظريه بينه درباره هوش- پیشینه تحقیق- تحقیقات داخلی- تحقیقات خارجی- منابع- منابع انگليسي.
هوارد گاردنر (1983) استاد دانشكدة علوم تربيتي دانشگاه هاروارد، معتقد است مهم¬ترين خدمتي كه آموزش ميتواند در جهت رشد كودك انجام دهد آن است كه او را با توجه به استعدادهايش به سوي مناسبترين زمينه هدايت كند يعني به جايي كه او در آن خشنود و كارآمد باشد.
ما به كلي اين هدف را از ياد بردهايم. به جاي آن، آموزشي به افراد ميدهيم كه در صورت موفقيت، در بهترين حالت براي استاد دانشگاه شدن مناسب است و در اين راه افراد را بر اين اساس كه آيا ميتوانند به آن استانداردهاي محدود موفقيت دست پيدا كنند يا خير، ارزيابي ميكنيم.
ما بايد وقت كمتري را صرف رتبهبندي كردن كودكان كنيم و وقت بيشتري را به نشان دادن و پرورش قابليتها و استعدادهاي طبيعيشان اختصاص دهيم. راههاي بيشماري براي كسب موفقيت وجود دارد و تواناييهاي بسياري نيز در رسيدن به موفقيت نقش دارند.
اگر كسي باشد كه محدوديتهاي تلقي سنتي از هوش را درك كرده باشد، آن شخص گاردنر است.
او خاطرنشان ميكند كه روزهاي طلايي آزمونهاي بهرة هوشي قلم و كاغذي گروهي كه لوئيز ترمن ، روانشناس دانشگاه استانفورد به تازگي ابداع كرده بود، دستهبندي شدند.
انجام اين كار، آغازگر دوراني است كه گاردنر آن را «دوران تفكر هوش بهري» ميخواند.
يعني اينكه افراد يا باهوش هستند يا نيستند، به هر حال چنين زاده شدهاند و كار زيادي براي آنها نميتوان انجام داد و اين آزمونها به شما ميگويند كه آيا يكي از اين افراد باهوش هستند يا خير؟ اين طرز تفكر در جامعه نيز نفوذ كرده است.
كتاب قالبهاي ذهن اثر مهم گاردنر در سال 1983 بيانيهاي در رد ديدگاه هوش بهري بود؛ به گفتة اين كتاب، يك نوع واحد و يكپارچة هوش نيست كه موفقيت در زندگي را تضمين ميكند، بلكه طيف گستردهاي از هوش وجود دارد كه هفت نوع اصلي دارد.
فهرست او شامل دو نوع هوش نظري رايج نيز هست، يعني استعداد كلامي و رياضي ـ منطقي، اما او از اين فراتر ميرود: استعداد فضايي كه مثلاً در هنرمندان يا معماران برجسته ديده ميشود، نبوغ جنبشي كه در انعطاف و ظرافت جسماني كساني همچون مارتاگراهام يا مجيك جانسون به چشم ميخورد و نبوغ موسيقي هنرمنداني چون موتزارت، در ادامه فهرست گاردنر، دو وجه از آنچه او آن را «استعدادهاي فردي» ميخواند به چشم ميخورد: مهارتهاي اجتماعي و بين فردي، مانند خصوصيات درمانگر بزرگي چون كارل راجرز يا رهبري بزرگ چون مارتين لوتركينگ و استعداد «دروني رواني» كه در بينش تابناك كسي چون زيگموند فرويد عيان ميگردد يا در حالتي معموليتر، در خرسندي دروني افراد كه در نتيجة هماهنگي زندگي فرد با احساسات واقعي او بروز ميكند (اشترنبرگ ، 2002).