یکی از دلایلی که باعث شده است قرن نوزدهم عصر چندان مهمی در حوزه اختلال های عاطفی و رفتاری قلمداد نشود آن است که رابطه بین این اختلالات و عقب ماندگی ذهنی در این قرن نادیده انگاشته شده است.

نویسندگان قرن نوزدهم شباهت بسیار بین عقب ماندگی ذهنی (که کانا یا کالیو نامیده می شد) و بیماری روانی که دیوانگی یا جنون نامیده می شد) را به رسمیت شناختند. تا سال ۱۸۸۶ در انگلستان تمایز قانونی بین «جنون» و «کودنی» وجود نداشت. در قرن نوزدهم رابطه بین عقب ماندگی ذهنی و اختلالات عاطفی خیلی روشن بیان نشده و مرز آن ها ناشناخته بود. بعضی از نویسندگان قرن نوزدهم که از کانایی صحبت کرده اند، از آن تصویری ترسیم نموده اند که با تعریفات و توضیحات امروزی شاید بتوان مبتلايانش را جزو کودکان درخودمانده یا روان پریش به شمار آورد.

نوشته ایتارد در مورد ویکتور، نوشتۀ مهمی درباره کودکان با اختلالات عاطفی رفتاری است و در عین حال مدرک مهمی درباره عقب ماندگی ذهنی به شمار می رود اسکیرول (۱۸۴۵)، پزشکی فرانسوی بود که ویژگی های جسمانی و رفتاری یک فرد کندذهن یازده ساله را به تفصیل توصیف کرد. علاوه بر آن توصیفی که از رفتار چارلز امیل (یک کاتای پانزده ساله در سیستری ارائه شد، نمونه بارز اختلال رفتاری شدید بود دوروتی دیکس در سال ۱۸۴۴ دختر کوچک نه ده ساله ای را توصیف کرد که ناشنوا، نابينا، لال و دیوانه بود. توصیف این نویسنده نشان می دهد دختر کوچولو رفتارهای پرتحرک و پرخاشگرانه ای از خود بروز می داد و فریادهای وحشتناک می کشید.

نمونه موضوع پیشنهادی :

اثربخشی آموزش مدیریت رفتار کودکان به مادران بر سلامت روان مادران و نشانگان اختلال نارسایی توجه – بیش ‌فعالی در کودکان


دانلود پروپوزال کامل این موضوع