یک سنت فلسفی قدیمی که به دوران یونان باستان باز می گردد ابتدا بر این مساله تاکید دارد که اخلاقيات دارای یک ماهیت با اصول خاص خود نمی باشد بلکه بخشی از عملکرد افراد بصورت کلی، همراه با سیستم شخصیتی می باشد و بنابراین در ارتباط با عملکرد اجتماعی و انگیزه ها می باشد.

دوم اینکه در برگیرنده پرسش هایی در مورد هویت، قدرت و عاملیت می باشد. سوم اینکه در ارتباط با ایده آل های انسانی می باشد مثل درستی و زیبایی ترکیب مساله استدلال اخلاقی در اجتماع نشان می دهد که عاری از احساسات نیست و بنابراین اخلاقیاتی که بدون احساسات مد نظر گرفته می شوند مشکل آفرین خواهند بود. کودکان رنگ احساسات را در موقعیتهایی که در برگیرنده استدلال اخلاقی بود را حس می کردند. برای مثال در تحقیقات انجام شده بوسیله آرسنیو و همکارانش حتی در مورد کودکان کودکستانی هم این مساله مصداق داشت که کودکان احساس می کردند کار خوبی را از نظر اخلاقی انجام می دهند و از آن اخلاقیات به صورت مثبت بهره می برند و با شاهدان هستند.

بنابراین مسائل اخلاقی از ابتدا همراه با پیامدهای احساسی و درک کودکان از احساسات بوده اند. برای مثال مشکل آنها در احساسات ناسازگار ممکن است در ارتباط با رشد اخلاقیات آنها می باشد. من فکر می کنم در ابتدا یک حالت برای بحث وجود دارد که دران سابقه رشد فرد به شکل گیری تباث و یا آسیب پذیری فرد شکل می گیرد. دوم اینکه حالت های احساسی آنها بر روی رفتار اخلاقی انها تأثیر خواهد گذاشت : من در مورد این مساله در جای دیگری بحث کرده ام و اینکه رفتار والدین و دیگر افراد هم بر روی توانایی فرد در حفظ قانون احساسات به خصوص در شرایط سخت تأثیر خواهد گذاشت.

یک موضوع مرتبط با این قسمت تقش انتقال فکری و یکدلی افراد می باشد. مورد دیگر هم به تأثیرات سابقه افراد در داشتن والدینی میباشد که کم و بیش به عملکرد آنها حساس بوده اند و یا اینکه مورد بی توجهی والدین خود قرار گرفته اند