بخش هایی از فصل پنجم این پایان نامه:
در اين فصل با توجه به نتايج به دست آمده از فصل چهارم، ابتدا به بحث و نتيجهگيري پيرامون فرضيههاي پژوهش پرداخته و ضمن مقايسه نتايج به دست آمده از پژوهش حاضر با ساير نتايج پژوهشهاي پيشين، رد يا تأييد فرضيهها مورد بررسي قرار ميگيرند.
سپس با بيان محدوديتهاي پژوهش، پيشنهادهايي در جهت تحقيقات آتي مطرح ميشود.
1-5- خلاصه پژوهش
هدف پژوهش حاضر بررسي نقش پيشبينيكنندگي تابآوري و اميد به زندگي در ارتباط با بهزيستي روانشناختي در بيماران ديابتي با آسيب شبكيه چشم مراجعهكننده به بيمارستان دكتر خدادوست شهر شيراز بود. بدين منظور نمونهاي به حجم 100 نفر زن و مرد بيمار ديابتي با آسيب شبكيه چشم با روش نمونهگيري هدفمند انتخاب شدند و سپس توسط همراهانشان يا محقق (به دليل آسيب بينايي و عدم توانايي نوشتن) به تكميل پرسشنامههاي بهزيستي روانشناختي، تابآوري و اميد به زندگي پرداختند. نتايج به دست آمده نشان داد كه تابآوري ميتواند بخشي از بهزيستي روانشناختي را در بيماران ديابتي با آسيب شبكيه چشم به صورت مثبت پيشبيني نمايد. مقدار R2 به دست آمده نشان داد كه 6/25 درصد از تغييرات بهزيستي روانشناختي توسط متغير تابآوري قابل توضيح ميباشد.
با توجه به 0001/0=P(regression) نيز مشخص گرديد كه مدل مورد نظر، قابليت تعميم به جامعه را دارد. از اين رو، فرضيه اول پژوهش مورد تأييد قرار گرفت. همچنين نتايج حاكي از آن بود كه متغير اميد به زندگي نيز ميتواند بخشي از بهزيستي روانشناختي را در بيماران ديابتي با آسيب شبكيه چشم به صورت مثبت پيشبيني كند. مقدار R2 به دست آمده نيز نشان داد كه 5/47 درصد از تغييرات بهزيستي روانشناختي توسط متغير اميد به زندگي قابل توضيح ميباشد. از طرفي با توجه به 0001/0= P(regression) مشخص گرديد كه مدل مورد نظر، قابليت تعميم به جامعه را دارد. بنابراين فرضيه دوم پژوهش مورد تأييد قرار گرفت. و نيز نتايج به دست آمده حاكي از آن بود كه نمرات بهزيستي روانشناختي و ابعاد آن در مردان و زنان، تفاوت معنيداري نداشته و از اين رو فرضيه فرعی پژوهش مورد تأييد قرار نگرفت.
2-5- بحث و نتيجهگيري پيرامون فرضيههاي پژوهش
فرضيه اول: تابآوري ميتواند بهزيستي روانشناختي در بيماران ديابتي با آسيب شبكيه چشم را پيشبيني كند. يافتههاي به دست آمده از آزمون اين فرضيه نشان داد كه متغير تابآوري ميتواند بخشي از بهزيستي روانشناختي را به صورت مثبت پيشبيني كند به طوري كه 6/25 درصد از تغييرات بهزيستي روانشناختي توسط متغير تابآوري قابل توضيح ميباشد. بر اساس تحقيقاتي كه در مورد تابآوري انجام شده ميتوان گفت كه تابآوري ميتواند به عنوان يك متغير پيشبين براي بهزيستي روانشناختي باشد. اين يافته با يافته پژوهشهاي مك و وونگ (2011)؛ كوتو و همكاران (2011)؛ توماس و همكاران (2012)؛ پرچ و همكاران (2012)؛ سوري و حجازي (1392) همسو است.
در تبيين يافته فوق ميتوان گفت، بهزيستي روانشناختي در برخي از نظريهها به صورت فرايند شناختي در نظر گرفته شده است كه رضايت از زندگي نشانگر آن است (استفن و همكاران، 1999؛ اپستين، 1992؛ مارتين و روبين، 1992). در برخي از نظريهها نيز بهزيستي روانشناختي بر فرايندهاي فردي و اجتماعي از قبيل برخورداري از توجه مثبت نسبت به خود و تسلط بر خود و پيوندهاي معنيدار با ديگران دلالت دارد (روثمن و همكاران، 2003؛ پرتوريس، 1998؛ آدامز و همكاران، 1997؛ ريف و سينگر، 1998؛ كستا و مككرا، 1992). نظريه ريف (1995) كه مبناي پژوهش حاضر بوده است، بهزيستي روانشناختي را به معناي تلاش براي استعلا و ارتقاء ميداند كه در تحقق استعدادها و تواناييهاي فرد متجلي ميشود.
بنابراين فردي از بهزيستي روانشناختي برخوردار است كه براي ارتقاء خود تلاش ميكند. از طرفي در دو دههي اخير پژوهشگران دريافتند كه افراد موفق در برخورد با مسائل استرسزا و فشارها در مقايسه با افراد شكننده در برابر مشكلات، داراي خصوصيات و ويژگيهاي متفاوتي ميباشند كه از اين طريق ميتوانند فشار كمتري را تحمل كرده و هر چه سريعتر به نقطهي تعدل روحي برسند. يكي از اين ويژگيها در قالب مفهومي با عنوان تابآوري مطرح گرديده است. تابآوري، سازگاري مثبت در واكنش به شرايط ناگوار است (راتر، 2001)، البته تابآوري صرفاً مقاومت منفعل در برابر آسيبها يا شرايط تهديدكننده نيست، بلكه فرد تابآور، مشاركتكننده، فعال و سازنده محيط پيرامون خود است.
تابآوری قابلیت فرد در برقراری تعادل زیستی-روانی و روحی در مقابل شرایط مخاطرهآمیز میباشد (کانر و دیویدسون، 2003). تابآوري، از طريق افزايش سطوح عواطف مثبت، باعث تقويت عزت نفس و مقابلهي موفق با تجربههاي منفي ميشود. بر اين اساس، تابآوري از طريق تقويت عزت نفس به عنوان يك مكانيزم واسطهاي به انطباقپذيري مثبت و بهزيستي رواني منتهي ميشود و افرادي كه از بهزيستي روانشناختي بالاتري برخوردارند توانايي سازگاري آنها با مشكلات، بيشتر از كساني است كه از اين مزيت برخوردار نيستند.
از طرفي، هر چه فرد قدرت بيشتري در تابآوري، مقابله با مشكلات و استرسهاي زندگي داشته باشد كمتر در معرض آشفتگيهاي رواني و هيجاني قرار ميگيرد و از سلامت و بهزيستي رواني بالاتري بهرهمند ميشود. به نظر ميرسد كه افراد تابآور، به طرز خلاقانه و انعطافپذيري به مسائل مينگرند، براي حل آنها طرح و برنامهريزي ميكنند و در صورت نياز نسبت به درخواست كمك از ديگران دريغ نميورزند و منابع كاملي براي مقابله با مشكلات دارند كه اين عوامل باعث ميشود فرد از بهداشت رواني و بهزيستي روانشناختي بالايي برخوردار باشد. بنابراين تابآوري، با تعديل و كم رنگتر كردن عواملي چون استرس و افسردگي، بهزيستي رواني افراد را تضمين ميكند (كانر، 2006).
از سوي ديگر، در مطالعات متعددي بيماري ديابت اثرات معكوس و معناداري بر ابعاد مختلف كيفيت زندگي بيماران داشته است (باقري و همكاران، 2005؛ كيسز و همكاران، 2003). كيفيت زندگي در بيماران ديابتي داراي اهميت است. عدم مراقبت از خود، خوب كنترل نكردن قند خون و افزايش عوارض ديابت منجر به كاهش كيفيت زندگي ميگردد (كاتسنس و همكاران، 1997). اصلاح كيفيت زندگي نه تنها براي بيمار ديابتي سودمند و با ارزش است، بلكه هزينههاي مراقبت بهداشتي و پزشكي مرتبط با آنها نيز كاهش مييابد (گلسگو و همكاران، 1997). ديابت و عوارض ناشي از آن را ميتوان از طريق مراقبهاي بهداشتي پزشكي و آموزش بهداشت، پيشگيري و ... كنترل نمود، كه آموزش بهداشت بيماران ديابتي شامل چگونه زيستن با ديابت و چگونگي اصلاح كيفيت زندگي آنها ميباشد (رومن و هريس ، 1997؛ منسينگ و همكاران، 2001). بيماري ديابت روي عملكرد فيزيكي، وضعيت رواني، ارتباطات بين فردي، خانوادگي، اجتماعي و به طور كلي سلامت عمومي و بهزيستي روانشناختي بيماران تأثير منفي دارد (اسكندريان و همكاران، 2009).
و ميتواند علاوه بر ايجاد عوارض فيزيكي و جسمي، علائم روانپزشكي متعددي را نيز ايجاد نمايد (سادوك و سادوك ، 2007). و حتي احتمال ابتلا به اختلالات رواني را نيز افزايش دهد (جيمينس- گارسيا و همكاران، 2012). طبق مطالعات انجام شده، كيفيت زندگي در بيماران ديابتي وابسته به انسولين، از سطح پاييني برخوردار است (سانچز و همكاران، 2005). بيماران ديابتي با مشكلات زيادي در ابعاد كيفيت زندگي مواجه هستند و وضعيت فردي- اجتماعي و اقتصادي اين بيماران، تأثير معنيداري بر كيفيت زندگي آنها دارد (قنبري، 1380). همچنين شواهد نشان ميدهند كه دامنه وسيعي از بيماريها (بيماريهاي حاد و بيماريهاي مزمن مانند موليتپل اسكروزيس، هانتينگتون و ديابت)، نگرش فرد نسبت به ماهيت بيماري، پيآمدها، كنترل، طول مدت و علت بيماري در تعيين رفتارهاي سالم و بهزيستي روانشناختي مؤثر است (اسريدرهار و مدهو ، 2002).
حال آنكه پیامدهای تابآوری شامل رفتارهای اجتماعی مطلوب، پیشرفت تحصیلی، رضایت از زندگی، شادکامی و عدم رفتارهای نامطلوب مانند بیماری های روانی و عدم ثبات عاطفی و هیجانی ميباشد (ماستن ورید، 2004). بنابراين رضايت از زندگي و كيفيت زندگي در پژوهشهاي مختلف به عنوان پيامدهاي تابآوري آمدهاند (آنتونوسكي ، 1987؛ سيليمن ، 1994؛ لازاروس ، 2004؛ ماستن و ريد، 2004). همچنين تابآوري با تأثير بر نوع احساسها و هيجانهاي فرد، نگرش مثبت و در نتيجه رضايت از زندگي را در پي دارد (ساماني، جوكار و صحراگرد، 1386). در واقع افراد تابآور در برخورد با شرايط استرسزا (مانند بيماري) ضمن تلاش براي رسيدن به نقطه تعادل، تواناييهاي خود را به منظور ارتقاء وضعيت موجود به كار ميگيرند و احساسات و عواطف مثبت را تجربه ميكنند؛ با توحه به اينكه بهزيستي روانشناختي، تجربه عواطف خوشايند، سطوح پايين خلق منفي و رضايت از زندگي بالا را در بر ميگيرد (كلارك و گوسن ، 2009). بنابراين افراد تابآور از بهزيستي روانشناختي بالايي برخوردار ميشوند. بيماران ديابتي با آسيب شبكيه چشم نيز در صورتي كه تابآور باشند ميتوانند سازگاري لازم را در مقابل شرايط ناگوار بيماري داشته باشند كه اين امر موجب ميشود تا از بهزيستي روانشناختي بالايي برخوردار شوند.
با اين توضيح، طبيعي است كه افراد تابآور با مشخصاتي كه از آنها ذكر شد از بهزيستي روانشناختي در حد مطلوب برخوردار باشند. از اين رو، تابآوري ميتواند پيشبينيكنندهي مثبت و معنيداري براي بهزيستي روانشناختي بيماران ديابتي با آسيب شبكيه چشم باشد.
فرضيه دوم: اميد به زندگي ميتواند بهزيستي روانشناختي در بيماران ديابتي با آسيب شبكيه چشم را پيشبيني كند. يافتههاي به دست آمده از آزمون اين فرضيه نشان داد كه متغير اميد به زندگي ميتواند بخشي از بهزيستي روانشناختي را به صورت مثبت پيشبيني كند به طوري كه 5/47 درصد از تغييرات بهزيستي روانشناختي توسط متغير اميد به زندگي قابل توضيح ميباشد. بر اساس تحقيقاتي كه در مورد اميد به زندگي انجام شده ميتوان گفت كه اميد به زندگي ميتواند به عنوان يك متغير پيشبين براي بهزيستي روانشناختي باشد. اين يافته با يافته پژوهشهاي پاپولاسوپلس و كپلر (2011)؛ كاريمن و وينگرهوست (2012)؛ عسكري و شرفالدين (1389) همسو است.
در توجيه يافته فوق ميتوان گفت، بهزيستي روانشناختي جزء روانشناختي كيفيت زندگي است بدين معنا كه قضاوت شناختي افراد در خصوص چگونگي پيشرفتشان را شامل ميشود (استاپلس، 2004؛ جرنن، 2005). از اين رو به تعيين هدف و جهتگيري در زندگي ميپردازد به طوري كه فرد بتواند با هدفگذاري و اميد به آينده، رضايت لازم را در زندگي كسب كند. از طرفي، سازه اميد به عنوان فرايند تفكري تعريف شده است كه از طريق آن افراد اهداف خود را به صورت فعال تعقيب ميكنند (اشنايدر، 2000). بنابراين فرد با درجه بالايي از اميد به زندگي ميتواند انگيزه لازم را براي به اجرا در آوردن اهدافش ايجاد كرده و هيجان مثبت ناشي از دستيابي به هدف را تجربه كند و پيرو آن به بهزيستي روانشناختي برسد. اشنايدر و همكاران (2006) در تعريف ديگري، اميد را مجموعهاي ذهني ميدانند كه مبتني بر حس متقابل اراده و برنامهريزي براي رسيدن به هدف است. از آنجا كه اميد به زندگي با نگرشها و ساختارهاي مرتبط با زندگي در ارتباط است.
هر فردي كه به زندگي اميدوار است بايد به چگونگي گذران زندگي و كيفيت آن حساس باشد و به ارتقاي كيفيت زندگي بپردازد. ارتقاي سطح كيفيت زندگي در گرو ارتقاي سطح سلامت است. ارتقاي سطح سلامت نيز به مثابهي محور توسعهي جوامع پذيرفته شده و با توجه به سياستهاي سازمان جهاني بهداشت هدف نهايي تمامي دولتهاست (لگلر، 2007). در سالهاي اخير، روانشناسان به اميد به عنوان يك نقطه قوت روانشناختي نگريسته و معتقدند كه اميد ميتواند به پرورش و ايجاد سلامت رواني كمك زيادي بنمايد.
به اعتقاد استاتس (1986) اميد داراي دو مؤلفه شناختي (انتظار روي دادن وقايعي در آينده) و عاطفي (براي مثال اميد به اين كه اين رويدادها، رويدادهايي مثبت و داراي پيامدهاي مطلوبي باشند) ميباشد كه مؤلفه عاطفي آن ميتواند پيشبينيكننده وقوع رويدادهاي مثبت در آينده و در نتيجه افزايش سلامت رواني باشد. يافتههاي پژوهشي نشان دادهاند كه افرادي كه از اميدواري بالاتري برخوردار بودند، عزت نفس زيادتر، عملكرد تحصيلي بهتر و تعهد بيشتري به انجام فعاليتهايي كه به بهداشت و سلامتي بيشتر منجر ميشوند، نشان ميدهند. بزرگسالاني كه از درجات بالاي اميد بهره ميبرند، به ديگران به عنوان منابع حمايتي و پايگاهههايي كه ميتوانند به آنها تکیه نمايند، مينگرند.
همچنين اين افراد از اين اعتقاد برخوردارند كه ميتوانند با چالشهايي كه ممكن است در زندگيشان با آنها روبه رو شوند، سازگار شوند، شادي بالاتري تجربه مينمايند و از زندگيشان رضايت بيشتري دارند (نصيري و جوكار، 1387). بيش از 20 سال است كه تأثير فوايد اميدواري روي وضعيت سلامتي و بهبودي شناخته شده است. نااميدي حالت تكاندهندهاي است كه با احساس عدم امكانات، ناتواني و بيعلاقگي آشكار ميشود و فرد در اثر نااميدي به شدت غيرفعال شده و نميتواند موقعيتهاي زندگي را بسنجد و در نتيجه اين مشكلات قدرت تطبيق با تغييرات زندگي را ندارد (پاشا و اميني، 2009). ثابت شده است كه بين خوشبيني، اميد و سلامتي همبستگي معناداري وجود دارد.
افراد خوشبين اميدوار با بهرهگيري از راهبردهاي كنار آمدن مؤثرتر مانند ارزيابي مجدد و مسألهگشايي با فشارهاي رواني بهتر كنار ميآيند و سبكهاي زيستي سالمتري دارند (عباد و همكاران، 2009؛ كرستن، كمرون و الدنبرگ ، 2012). بنابراين در اميدواري، شخص ميتواند نيروهاي خلاقهي خويش را در راه بهبود چگونگي زندگي به كار برد، رفتارهاي اعتماد آميز را برگزيند و احساس بهزيستي و رضايت از زندگي داشته باشد (اشنايدر، 2000).
از طرفي، شواهد نشان ميدهد که بروز مشکلات روحي و اجتماعي بر توانايي بيمار در انجام و تداوم مراقبتهاي پزشکي توصيه شده تأثير منفي دارند. بنابراين ممکن است برخلاف پيگيريهاي پزشکي و ادامهي درمانهاي دارويي، کاهش کيفيت زندگي نتايج درماني مناسب را به بار نياورد (پالنسكي ، 2002).
کاربرد این مطلب:
نقد پایان نامه، آموزش روش تحقیق، منبعی برای فصل دوم پایان نامه، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی