کیفیت : عالی
اﺣﺘﻤﺎﻻً ﺑﺎرﻫﺎ اﺻﻄﻼح «ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮي » را ﺷﻨﻴﺪه اﻳﻢ، اﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﻣﻲﺧﻮاﻫﻴﻢ آن را دﻗﻴﻘﺎً ﺗﺤﻠﻴﻞ و ﻳﺎ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻴﻢ، ﻛﺎر ﺑﺴﻴﺎر ﻣﺸﻜﻞ و اﻳﻦ اﺻﻄﻼح ﻣﺒﻬﻢ و ﻛﻠﻲ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻲرﺳﺪ. ﻧﮕﺎﻫﻲ ﻛﻮﺗﺎه ﺑﻪ ﺟﻬﺎن اﻃﺮاف ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﺸﺎن ﺧﻮاﻫﺪ داد ﻛﻪ ﻃﺒﻖ ﮔﻔﺘﻪ ﻳﻜﻲ از ﻋﻠﻤﺎي اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻣﻌﺎﺻﺮ: «ﻋﺼﺮ ﻣﺎ ﻋﺼﺮ ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮي اﺳﺖ». ﺑﺨﺶ ﻋﻤﺪه اﺧﺒﺎر ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮن ﺷﺮح و ﻧﻤﺎﻳﺶ ﺧﺸﻮﻧﺖﻫﺎﻳﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ در ﻧﻘﺎط ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺟﻬﺎن از ﺳﻮي اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﺑﻪ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ اﻋﻤﺎل ﻣﻲﺷﻮد. ﻛﺸﺘﺎرﻫﺎي دﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﻲ، ﻗﺘﻞﻫﺎي اﻧﻔﺮادي، ﺗﺠﺎوز، ﺗﺒﻌﻴﺾ، ﻣﺤﺮوم ﻛﺮدن از ﺣﻘﻮق اوﻟﻴﻪ، ﻫﻤﻪ و ﻫﻤﻪ ﮔﻮﻳﺎي ﭼﻬﺮه ﺧﺸﻦ و زﺷﺖ اﻧﺴﺎن ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻨﻮﻋﺎن ﺧﻮد اﺳﺖ و ﺟﺎي ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻋﺎﻟﻢ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ دﻳﮕﺮي ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ:
«ﻣﺎ رﻓﺘﺎرﻫﺎي ﺧﺸﻦ اﻧﺴﺎنﻫﺎ را ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ، ﺣﻴﻮاﻧﻲ ﻣﻲﺧﻮاﻧﻴﻢ، وﻟﻲ ﺑﺮرﺳﻲ ﺧﺸﻮﻧﺖﻫﺎي اﻧﺴﺎن ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﻧﺴﺎن ﻧﺸﺎن ﻣﻲدﻫﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻛﺎرﺑﺮدن ﺻﻔﺖ ﺣﻴﻮاﻧﻲ در ﻣﻮرد اﻳﻦﮔﻮﻧﻪ رﻓﺘﺎرﻫﺎ در واﻗﻊ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﺑﻪ ﺣﻴﻮاﻧﺎت اﺳﺖ». در ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻫﻢ، ﻫﻴﭻ ﺣﻴﻮاﻧﻲ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﻮع ﺧﻮد ﺗﺎ اﻳﻦ اﻧﺪازه ﺧﺸﻦ ﻧﻴﺴﺖ (ﻛﺮﻳﻤﻲ، 1385).
ﻣﺸﺎﻫﺪه ﺟﻬﺎن اﻃﺮاف ﮔﻮﻳﺎي اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻣﺸـﻜﻞ رﻓﺘـﺎري در ﺑـﻴﻦ ﻫﻤـﻪ اﻧـﻮاع ﻣﺨﺘﻠـﻒ ﺟﺎﻧﺪاران، ﺟﻮاﻣﻊ، ﻃﺒﻘﺎت اﻗﺘﺼﺎدي- اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﻣﺮاﺣﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺳﻨﻲ و ﺟﺰء آن دﻳﺪه ﻣﻲﺷﻮد. وﻟـﻲ آنﭼﻪ ﻣﻬﻢ اﺳﺖ ﺷﺪت و ﻧﻮع ﻋﻼﺋﻢ اﻳﻦ اﺧﺘﻼل رﻓﺘﺎري در ﺑﻴﻦ اﻧﻮاع ﻣﺨﺘﻠﻒ اﺳﺖ. ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣـﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ ﺧﺸﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ رﻓﺘﺎرﻫﺎي ﻣﻘﺎﺑﻠﻪاي، ﺧﺼﻮﻣﺖ، ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮي از ﻋﻠﻞ اﺻﻠﻲ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎن و ﻛﻮدﻛﺎن ﺑﻪ ﻣﺮاﻛﺰ ﻣﺸﺎوره و رواندرﻣﺎﻧﻲ اﺳﺖ(ﻣﻠﻜﻲ، 1385).
اراﺋﻪ ﺗﻌﺮﻳﻒ دﻗﻴﻖ از ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮي ﻧﻴﺰ دﺷﻮار و در زﺑﺎن ﻣﻌﻤﻮل اﻳﻦ اﺻﻄﻼح ﺑﻪ ﻃﺮق ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﻪ ﻛﺎر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ. اﮔﺮ ﭼﻪ ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺧﺸﻢ ﻣﺸﺘﺮﻛﺎﺗﻲ ﺑﺎ ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮي و ﺧﺼﻮﻣﺖ دارد اﻣﺎ اﻳﻦ اﺻﻄﻼﺣﺎت ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﺘﺮادف ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ. دﻟﻮﻛﻴﻮ و اﻟﻴﻮري (2005) ﻋﻨﻮان ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﺧﺼﻮﻣﺖ ﺑﻪ ﻧﮕﺮش ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮاﻧﻪاي اﻃﻼق ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻪ ﻓﺮد را ﺑﻪ ﺳﻮي رﻓﺘﺎرﻫﺎي ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮاﻧﻪ ﻫﺪاﻳﺖ ﻣﻲﻛﻨﺪ. در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮي ﺑﻪ رﻓﺘﺎر ﻗﺎﺑﻞ ﻣﺸﺎﻫﺪه و ﺑﻪ ﻗﺼﺪ آﺳﻴﺐرﺳﺎﻧﻲ اﻃﻼق ﻣﻲﺷﻮد. در ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺧﺸﻢ ﻳﻚ ﻫﻴﺠﺎن، ﺧﺼﻮﻣﺖ، ﻳﻚ ﻧﮕﺮش و ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮی ﻳﻚ رﻓﺘﺎر اﺳﺖ. از دیگر متغیرهای پژوهش سازگاری فردی-اجتماعی است.
منظور از سازگاری رابطه ای است که میان فرد و محیط او به ویژه محیط اجتماعی وجود دارد و به وی امکان می دهد تا انگیزه های کمبود فرا روی خود را ارضا کند. سازگاری را می توان چنین تعریف کرد: هرگاه تعادل جسمی و روانی فرد به گونه ای دچار اختلال شود که حالت ناخوشایندی به وی دست دهد و برای توازن نیازمند به کارگیری سازوکارهای جدید درونی و حمایت های بیرونی باشد و در به کارگیری سازوکارهای جدید موفق شده و مسئله را به نفع خود حل کند، می توان گفت که فرایند سازگاری به وقوع پیوسته است (سودانی و همکاران، 1391).
بنابراین، ﺳﺎزﮔﺎري ﺑﻪ ﭘﺬﻳﺮش و اﻧﺠﺎم رﻓﺘﺎر و ﻛﺮدار ﻣﻨﺎﺳﺐ و ﻣﻮاﻓﻖ ﻣﺤﻴﻂ و ﺗﻐﻴﻴﺮات ﻣﺤﻴﻄـﻲ اﺷـﺎره دارد و ﻣﻔﻬﻮم ﻣﺘﻀﺎد آن ﻧﺎﺳﺎزﮔﺎري اﺳﺖ. ﻳﻌﻨﻲ، ﻧﺸـﺎن دادن واﻛـﻨﺶ ﻧﺎﻣﻨﺎﺳـﺐ ﺑـﻪ ﻣﺤـﺮكﻫـﺎي ﻣﺤﻴﻂ و ﻣﻮﻗﻌﻴﺖﻫﺎ، ﺑﻪ ﻧﺤﻮي ﻛﻪ ﺑﺮاي ﺧﻮد ﻓﺮد ﻳﺎ دﻳﮕﺮان و ﻳـﺎ ﻫـﺮ دو زﻳـﺎنﺑﺨـﺶ ﺑﺎﺷـﺪ و ﻓـﺮد ﻧﺘﻮاﻧﺪ اﻧﺘﻈﺎرات ﺧﻮد و دﻳﮕﺮان را ﺑﺮآورده ﺳﺎزد. ﻧﺎﺳﺎزﮔﺎري ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ در ﺑﺎﻓﺖ ﻫﺎ و ﻣﻮﻗﻌﻴﺖﻫﺎي ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮوز ﻛﻨﺪ و ﻣﺘﻮﺟﻪ درون ﻳﺎ ﺑﻴﺮون ﻓﺮد ﺑﺎﺷﺪ. ﺑـﻪ ﻫﻤـﻴﻦ دﻟﻴـﻞ، ﻣﻌﻤـﻮﻻً ﺻـﻔﺖ ﺳـﺎزﮔﺎري ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﻣﻮﺻﻮف ﺧﻮد ﺑﻪ ﻛﺎر ﻣﻲرود و در ادﺑﻴﺎت ﻣﻜﺘﻮب و ﻣﺤﺎورهاي از ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﺳﺎزﮔﺎري ﺷـﻐﻠﻲ، زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ، ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ، اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﻫﻴﺠﺎﻧﻲ و ﺟﺰ آن اﺳﺘﻔﺎده ﻣـﻲﺷـﻮد. ﺧﺸـﻢ ﻣﻬـﺎرﻧﺸـﺪه، اﻏﻠـﺐ ﺑـﻪ ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮي و ﻧﺎﺳﺎزﮔﺎري ﻣﻨﺠﺮ ﻣﻲﺷﻮد )ﻧﻮﻳﺪي، 1385).
بررسی تاثیر عواطف و احساسات بر رفتار به عنوان آخرین تلاش برای درک و فهم و علت پویایی شخصیت انسان است، تا این اواخر آگاهی کاملی نسبت به چگونگی و چرایی این تاثیرات وجود نداشته است. بر این اساس هوش هیجانی به عنوان آگاهی از این موضوع است که چگونه حالات عاطفی بر افکار و رفتار ما تاثیر می گذارند، گرچه بخش عمده این تاثیرات دقیق، نافذ و ناخودآگاه است و مشکل بتوان آنها را شناسایی و از هم تشخیص داد ولی با این حال به نظر می رسد که گسترده ترین تاثیر عاطفه شفاف ساختن افکار و واکنش های آدمی است. عاطفه نه تنها بر محتوای شناخت و رفتار آنچه فکر می کنیم و آنچه انجام می دهیم بلکه بر فرایند شناخت یعنی چگونگی تفکر تاثیر می گذارد (بار-آن ، 2006).
هوش هیجانی به عنوان یک مبحث علمی در روان شناسی نزدیک به دو دهه است که در جهان و اندکی دیرتر در ایران مطرح است و اهمیت آن با بروز تحولات اجتماعی مربوط به عصر صنعتی، به ویژه در گستره ی روابط میان فردی محیط تحصیل، کار و خانواده روز به روز نمود بیشتری یافته است، به طوری که بسیاری بر این باورند که برای کامیابی نسبی در زندگی و پیشرفت در عرصه های مختلف، لازم است در کنار بهرمندی از هوش شناختی (IQ) از هوش هیجانی (EQ) نیز استفاده نمود(بریلی ، 2001).
مفهوم هوش هیجانی برای اولین بار توسط سالوی و مایر (1990) ارائه شده است. آنها استدلال می کنند که هوش هیجانی یک نوعی از هوش اجتماعی است که شامل توانایی فرد برای نظارت خود و احساسات دیگران، جهت فرق گذاشتن میان آنها و از آن اطلاعات جهت هدایت فکر و اعمال آنها استفاده می کند (عیوضی، 1391).