مشخصات این متغیر:
منابع: دارد
پژوهش های داخلی و خارجی: دارد
کاربرد این مطلب: منبعی برای فصل دوم پایان نامه، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی
تعداد صفحه: 66 صفحه
نوع فایل: word کد Mb621
برای دانلود مبانی نظری این متغیر به ادامه مطلب بروید...

ريشه هاي معني درماني به نوعي به كارهاي آلفرد آدلربر مي گردد. آدلر اولين روانشناسي است كه در مورد معنا در زندگي به بحث پرداخت. او در سال 1931 كتاب معناي زندگي را نوشت. فرانكل رهبر اصلی معنا درماني و رولو مي از بزرگان هستي گرايي به خاطر وارد كردن اين مبحث به روانشناسي نسبت بهآدلر ابراز دين كرده اند. فرانكل بنيانگذار مكتب معنا درماني در بيست و ششم مارس سال(1905)در وين متولددر دوم سپتامبر 1997 در سن 92 سالگي در همان شهر درگذشت. به هر حال ريشه معنا درماني به كوششهاي اوليه فرانكل براي يافتن معنا در زندگي خودش بر مي گردد.( نيلسون .2001؛ ترجمه: بهفر ، 1384 )

لوگوتراپي روشي است كه در آن بيمار در جهتي راهنمايي مي شود كه معني زندگي خود را بيابد.بنابراين اصول لوگوتراپي تلاش براي يافتن معني در زندگي است كه اساسي ترين نيروي محركه هر فرد در دوران زندگي اوست به طور كلي در اين روش درماني فرد « فرد روان نژند انديشه زاد » هدايت مي گردد تا معنا و منظور زندگي خويش را دريابد. از آنجا كه جستجوي معنا وظيفه اي مبارزه جويانه است تنش دروني فرد را افزايش مي دهد و او را به تلاش براي آنچه بايد به دست آورد وا مي دارد . اين سطح از تنش نه تنها در جريان درمان اختلال ايجاد نمي كند بلكه براي رهايي فرد از احساس دلتنگي ، بي دردی وغلبه بر « خلاء وجودي » لازم است تكاپوي حاصل از تنش معناجويي ، ياس انسان روان نژند رابه احساس موفقيت و اميد مبدل سازد( رحيميان 1385. )

پيشنهادهايي براي جستجوي معنا: چگونه انسان مي تواند معناي زندگي را پيدا كند؟. فرانكل معتقد است كه انسان سالم و بالغ انسان از خودفرا رونده است. انسان كامل بودن يعني به چيزي فراسوي خود پيوستن انسان در نهايت زماني مي توانخود را متحول كند كه يك معنا را در زندگي خود تحقق بخشد. فرانكل براي معنا بخشيدن به زندگي سه راه پيشنهاد مي كند : 1ـ اگر انسان چيزي خلق كند ، زندگي اش مي تواند با معنا باشد ، در اينجا انسان از خود سؤال مي كند من براي چه زنده هستم؟ 2ـ انسان معنا را در شيوه تجربه كردن زندگي ، يا كسي را دوست داشتن ، مي بيند. در اينجا انسان از خودمي پرسد : من براي چه كسي زنده هستم؟. 3ـ انسان معنا را در هنگامه ي غوطه وري در مشكلات سنگين در مي يابد. طرز برخوردي كه ما نسبت به رنج بر مي گزینيم.

در جايي كه ما با يك سرنوشت غير قابل تغيير روبرو مي شويم )يك بيماري غير قابل علاج ، مرگ يك عزيز ، يك موقعيت نا اميد كننده و (در اينجاست كه زندگي مي تواند معنا شود در اينجا انسان از خود مي پرسد : چرا نگرش مثبت در برابر سرنوشت غير قابل تغیير و اجتناب ناپذير نداشته باشم؟.فرانكل معتقد است ، درست در جايي كه ما با يك مؤقعيت رو به رو مي شويم كه به هيچ روي نمي توانيم آن را تغيير دهيم، از ما انتظار مي رود كه خود را تغيير دهيم رشد كنيم بالغ شويم و از خود فراتر رويم.فرانكل در آشويتس و در بند نازي ها با تمام وجود به اين نتيجه رسيده بود كه : رنج هر زماني معنايي دارد ، وقتي تو خودت آدم ديگري بشوي زير ضربه هاي چكش سرنوشت و آتش گداخته رنج ، زندگي شكل مي گيرد)كوهي ،1387).