مشخصات این متغیر:
منابع: دارد
پژوهش های داخلی و خارجی: دارد
کاربرد این مطلب: منبعی برای فصل دوم پایان نامه، استفاده در بیان مسئله و پیشینه تحقیق و پروپوزال، استفاده در مقاله علمی پژوهشی، استفاده در تحقیق و پژوهش ها، استفاده آموزشی و مطالعه آزاد، آشنایی با اصول روش تحقیق دانشگاهی
تعداد صفحه: 26 صفحه
نوع فایل: word کد Mb206
برای دانلود مبانی نظری این متغیر به ادامه مطلب بروید...

هوش هيجاني: هيجانها هميشه مورد توجه انسان بوده است، زيرا در هر تلاش و در هر اقدام مهم بشري به طريقي نقش دارند پيشرفتهاي اخير در زمينه روانشناسي سلامت، بهداشتروان و طب رفتاري نقش هيجان در سلامت و بيماري انسانها مورد توجه قرار داده است(ليا و همكاران، 2003).

لذا عبارت هوشهيجاني ابتدا در سال 1985 توسط وين پين مطرح و توسط دانيل گلمن در سال 1995 محبوبيت يافت. بيشترين پژوهشها در اين زمينه توسط پيتر سالووي و جان ماير در دهه 90 صورت گرفته است. مدل سالووي- ماير هوشهيجاني را بصورت ظرفيت درك اطلاعات هيجاني و استدلال در هنگام وجود هيجان تعريف ميكند آنها تواناهاي هوشهيجاني را به چهار زمينه تقسيم ميكنند: 1-توانايي درك و تشخيص دقيق هيجانهاي خود و ديگران 2-توانايي استفاده از هيجانها براي تسهيل تفكر. 3- توانايي درك معاني هيجانها. 4_ توانايي مديريت و اداره كردن هيجانها(ماير و سالووي،1997).

شكلگيري اجزاي هوش هيجاني، ابتدا در سالهاي اوليه زندگي كودك انجام ميگيرد اگر چه شكلگيري اين ظرفيتها در خلال سالهاي مدرسه نيز ادامه پيدا ميكند، تواناييهايي هيجانيايكه كودكان بعدها در زندگي كسب ميكنند بر پايه اين آموختههاي سالهاي اول قراردارد و اين تواناييها مبناي احساسي تمام يادگيريهاست. گزارش مركز ملي برنامههاي باليني نوزادان به اين نكته اشاره ميكند كه آگاهي كودك از وقايع مختلف با توانايي خواندن زود هنگام به اندازه ملاكهاي هيجاني و اجتماعي نميتوانند موفقيت كودكان را در مدرسه پيشبيني كنند ملاكهايي همچون متكي به نقس و علاقهمند بودن، دانستن اين كه چه رفتاري از آنان انتظار ميرود و چگونه در اوج تكانه بد رفتاري، جلوي خود را بگيرند، اينكه بتوانند صبر كنند، از دستورات پيروي كنند و براي درخواست كمك به معلمان رجوع كنند و هنگام همراهي با كودكان ديگر خواستههاي خود را بيان نمايند.(گلمن، 1005. به نقل از پارسا،1383).

در مورد اينكه ميتوان هوشهيجاني را افزايش داد يا خير، نظرات مختلفي وجود دارد ولي آنچه به صراحت ميتوان بر آن تاكيد كرد اين است كه حتي اگر نتوان هوشهيجاني افراد را تغيير داد، شايد بتوان به افراد، مهارتهايي هيجاني را آموزش داد و به معلومات آنها در اين زمينه افزود. ماير معتقد است: هوشهيجاني يك نوع ظرفيت رواني براي معنا بخشي و كاربرد اطلاعات هيجاني است. افراد در مورد هوشهيجاني داراي ظرفيتهاي متفاوتي هستند، بعضي در حد متوسط و بعضي ديگر توانمند هستند. قسمتي از اين ظرفيت، غريزي و قسمتي ديگر حاصل آن چيزي است كه از تجارب ناشي ميشود و همين قسمت است كه مي توان بوسيله كوشش، تمرين و تجربه ارتقاء داد.

سالووي(1997) نيز معتقد است كه بسياري از مهارتهايي كه قسمتي از هوشهيجاني هستند ميتوانند ياد گرفته شوند. رواندرماني، مشاوره، مربيگري وآماده سازيراههايي هستند كه بوسيله آنها ميتوان هوشهيجاني را افزايش داد. مفهوم هوشهيجاني بعنوان يك عامل سازماندهنده براي تفكر و برنامهريزي مربيان تعليم و تربيت به اثبات رسيده است و به كوششهاي پراكندهاي كه بعنوان پيشگيري اوليه محسوب ميشود، انسجام بخشيده وآنها را در يك ديدگاه متحد ارايه ميدهد. در مورد اكتساب هوشهيجاني ميتوان گفت كه يادگيري مهارتهاي هيجاني از منزل و با تعامل كودك - والد شروع ميشود،بنابراين فرصتهايي يادگيري مهارتهاي هيجاني هميشه مساوري نيست(برادبري و گريوز، به نقل از ابراهيم، 1387).

اخيرا تحقيقات گستردهاي در خصوص اختلال در هوشهيجاني و اثرات آن بر كيفيت زندگي، موفقيت شغلي و تحصيلي، مقاومت در برابر استرس، سلامتي و كيفيت روابط اجتماعي و ازدواجي صورت گرفته است. اين مطالعات از تاثيرات هوشهيجاني بر موفقيت و شادكامي در زندگي حكايت دارد (نليس و همكاران، 2009).