آغاز بحث کیفیت زندگی به زمان ارسطو باز می گرددکه در کتاب نیکو ماخُس به موضوع سعادت انسانی میپردازد. اوزندگی خوب را معادل شادکامی در نظر میگیرد،در عین حال میگوید، مفهوم شادی در افراد مختلف متفاوت است وذکر میکند که سلامتی که فرد بیمار را شاد میکندباثروت که فردی فقیر را شاد میکند یکسان نیست. شادی نه تنها برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارد بلکه برای یک فردنیز در شرایط متفاوت معنی یکسانی نخواهد داشت، به هر حال در آن زمانشادی یاشادمانه زیستن معادل کیفیت زندگی امروزه بوده است. کیفیت زندگی تا قرن بیستم مورد استفاده قرار نگرفته بود (نجات1387).
پیگو درسال 1920برای اولین بار در کتاب اقتصاد ورفاه بطور مستقیم به مفهوم کیفیت زندگی اشاره کرده، وآن را مورد استفاده قرار داد، نظریه او که در مورد حمایت دولت ار اقشار کم درآمد بود شکست خورد، این مفهوم تا بعداز جنگ جهانی دوم به فراموشی سپرده شد، بعداز جنگ دوم جهانی توجه سازمان بهداشت جهانی به مفهوم سلامت وبحث بیعدالتیهای وسیع درکشورهای غربی، توجه ویژه به کیفیت زندگی را فراهم کرد، از اواخردهه 1970علاقه به مفهوم کیفیت زندگی به شکل معناداری افزایش یافت ودر سه حوزه پزشکی، روان شناسی وعلوم احتماعی متمرکز شد. گسترش حوزههای علمی مرتبط با کیفیت زندگی زمینه تحقیقات بیشتر راجع به این سازه را فراهم آوردوتعاریف وپنداشتهای مختلفی از کیفیت زندگی شکل گرفت.
مرور متون مرتبط باکیفیت زندگی حاکی ازتأیید دیدگاه صاحبنظران مختلف درباره ابهام درتعریف این سازه است، هرمحقق باتوجه به حوزه مورد مطالعه، شرایط وویژگیهای تحقیق تعریفی ازکیفیت زندگی ارائه میدهد، علت نبود تعریف جهانشمول برای این مفهوم اینه که اولاً فرایندهای روانشناختی مرتبط با آن را میتوان ازدریچه زبانها ودهلیزهای مختلف توصیف وتفسیر کرد، دوم این مفهوم تاحد زیادی با ارزش داوری همراه است وهمچنین متأثر از رشد درک انسانی وفرایندهای توسعه درطول زندگی افرد است، لذا امروزه واژههای مرتبط دیگری مانند بهزیستی، سطح زندگی، استاندارد زندگی، رضایتمندی از زندگی وخشنودی ظهور کردهاند. بعلاوه بر سر ذهنی یا عینی بودن آن بین محققان اختلاف نظر وجود دارد (غفاری، کریمی ونوذری1391).
امروزه محققین متوجه شدهاند که کیفیت زندگی میتواند یکی از پیامدهای پراهمیت در ارزیابی سلامت باشد، سازمان جهانی بهداشت هم بر این نکته تأکید دارد وتن درستی را شامل ابعاد وسیع آن بشکل رفاه کامل فیزیکی، روحی واجتماعی ونه فقط عدم وجود بیماری میداند (نجات1387). بررسی مطالعات انجام شده در زمینه کیفیت زندگی در ایران نشان میدهد توجه به این سازه و ورود آن به مطالعات علمی کشوربه اوایل سال 72-71باز میگرددوتاسال 1390بافراز وفرودهایی همراه بوده است، بیشتر مطالعات انجام شده در این بازه زمانی ابتدادر حوزه پزشکی وبا محوریت مطلوبیت اجتمایی بوده است وبعداز آن بیشتر مطالعات در حوزه روان شناسی وعلوم تربیتی بوده است.
دراین حوزه تأکید اصلی برشاخصهای ذهنی کیفیت زندگی میباشدواین شاخصها بیشتر درسطح فردی واندازه گیری رضایت فردی از زندگی بعنوان یک تجربه شخصی مورد استفاده قرارگرفته است، لذا کیفیت زندگی روان شناسی، بیشترکیفیت زندگی رابعنوان رضایت اززندگی نشان میدهد (غفاری، کریمی ونوذری1391).