ادراک بیماری (مدل عقل سلیم) یکی از مدل های مشهور درباره چگونگی تأثیرگذاری عوامل شناختی بر رفتار بیماری، مقابله و نیز برآیندهای بیماری، مدل عقل سلیم است.

این مدل، که به بازنمایی های بیماری مربوط می شود، در ابتدا توسط لونتال، می یرز و نرنز (1980) مطرح شد.

این مدل، به شرح عواملی می پردازد که در پردازش اطلاعات در باره بیماری، از سوی بیمار دخیل بوده و اینکه، برای ایجاد دیدگاهی عامه درباره بیماری، اطلاعات چگونه انسجام می یابند، سرانجام این دیدگاه عامه، چگونه رفتارها و برآیندهای مقابله را هدایت می کند (مسعودنیا، 1389: 354).

مدل عقل سلیم فرض می کند که افراد به منظور فهم و کنترل بیماری، بازنمایی های روانی بیماری خود را براساس منابع واقعی و انتزاعی اطلاعاتی که در دسترس آنها است، به نمایش می گذارند.

در واقع، تفسیر اطلاعات، نخستین مرحله از فرآیند کمک جویی، درگیری در یک راهبرد مقابله و یا پذیرش یک رژیم کنترل بیماری است (بیشاپ و کانورس، 1986، به نقل از مسعودنیا،1389).

تظاهرات یک بیماری به وسیله سه منبع اطلاعات هدایت می شوند:

الف) نخستین منبع اطلاعات، ذخیره کلی اطلاعات عامه نام دارد که توسط فرد از راه ارتباط اجتماعی قبلی و نیز از دانش فرهنگی درباره بیماری دریافت می شود؛ ب) دومین منبع، اطلاعات حاصل از محیط اجتماعی بیرونی است که از دیگران مهم و یا منابع معتبر دیگر نظیر پزشک یا والدین دریافت می شود؛ پ) و سرانجام، فرد، بازنمایی های خود را با در نظر گرفتن تجربه معمول خود نسبت به بیماری، کامل می کند (لونتال، می-یرز و نرنز ،1980؛ به نقل از مسعودنیا، 1387).

بر اساس این مدل، برای ساختار ادراکات بیماری پنج مولفه در نظر گرفته شده: هویت (برچسبی که به هویت و علائم آن زده می شود)؛ علت ها (ایده های مربوط به اینکه فرد چگونه بیمار می شود)؛ برآیندها (نتایج مورد انتظار بیماری)؛ خط زمانی (انتظارات در باره دوره بیماری و جریان خاص آن)؛ و قابلیت کنترل/درمان (باورها در باره میزانی که بیماری قابل کنترل و درمان است) (شارلو ، 1998؛ هیجمن ، 1998؛ مه یر، 1985؛کلر، 2001؛ به نقل از مسعودنیا، 1386).

مدل لونتال و دیگران (1980)، رابطه آشکاری بین شناخت ها درباره بیماری و رفتارها و راهبردهای مقابله برقرار کرده است. مدل مذکور می گوید که بازنمایی بیماری، به مثابه یک فیلتر و یا طرحواره تفسیری، با توجه به منابع اطلاعاتی موجود در باره بیماری و این که این بازنمایی چگونه واکنش به بیماری و درمان آن را هدایت می کنند، عمل می کنند.

علاوه بر این، مدل می گوید که روابط مذکور، از نوع علی است، یعنی شناخت بیماری، با توجه به جدیت ادراک شده بیماری و بازنمود حاصل از محرک (بیماری)، بر رفتار مقابله اثر می گذارد. مه یر (1985) در پرتو مدل خودگردانی، نشان دادند که کنش های مرتبط با تندرستی، نظیر شیوه های مقابله، از ادراکات بیماری مشتق می شوند.

شافینو و همکارانش هم روابط معناداری را بین چند مولفه ادراک بیماری و شیوه های مقابله یافتند برای مثال آن دسته از بیماران آرتریت روماتوئیدکه معتقد بودند بیماریشان قابل علاج نیست، و نیز آنهایی که خود را در بیماریشان مقصر می دانستند افسردگی بیشتری را گزارش کردند (مسعودنیا، 1387).